نبودند در جنگ شركت كنند آنچنان كه در عهد خود على (عليه السلام) هم اين گونه بودند.
سرانجام پس از فعاليتها و سخنرانيهاى عده اى از ياران بزرگ حضرت مجتبى (عليه السلام) به منظور بسيج نيروها و تحريك مردم براى جنگ، با تعداد كمى كوفه را ترك گفت و محلى در نزديك كوفه به نام " نخيله " را اردوگاه قرار داد و پس از ده روز اقامت، در " نخيله " در انتظار رسيدن قواى ديگر بود كه جمعا چهار هزار نفر در اردوگاه حضرت گرد آمدند، به همين جهت امام ناگزير شد دوباره به كوفه برگردد و اقدامات تازه وجدى ترى جهت گردآورى سپاه به عمل بياورد (1) راز اين مسألة آن بود كه در آن ايام عراق يك جامعه متشكل و فشرده و متحد نبود، بلكه از قشرها و گروههاى مختلف و متضادى تشكيل يافته بود كه هيچگونه هماهنگى و ائتلافى با يكديگر نداشتند.
پيروان و طرفداران حزب خطرناك اموى، گروه خوارج كه جنگ با هر دو اردوگاه را واجب مىشمردند، مسلمانان غير عرب كه از نقاط ديگر در عراق گرد آمده بودند و تعدادشان به بيست هزار نفر مى رسيد، و بالاخره گروهى كه عقيده ثابتى نداشتند و در ترجيح يكى از طرفين بر ديگرى در شك و ترديد بودند، عناصر تشكيل دهنده جامعه آن روز عراق و كوفه به شمار مى رفتند، پيروان و شيعيان خاص امير مؤمنان (عليه السلام) نيز يكى ديگر از اين عناصر محسوب مى شدند. (2) اين چند دستگى و اختلاف عقيده و تشتت و پراكندگى، در صفوف سپاه امام مجتبى (عليه السلام) منعكس شده و آن را به صورت ارتش ناهماهنگ با تركيب ناجور، در آورده بود از اين رو در مقابله با دشمن خارجى، به هيچ وجه نمى شد به چنين سپاهى اعتماد كرد.
مرحوم شيخ مفيد (رحمه الله) و ديگر مورخان در مورد اين پديده خطرناك در سپاه امام حسن (عليه السلام) مى نويسند:
" عراقيان خيلى به كندى و بى علاقگى براى جنگ آماده مى شدند و سپاهى كه امام