براى نابودى مخالفان، توطئهها مىچيد، آزادى خواهان را تهديد مى كرد، شخصيتهاى بزرگ را كه وجود آنها را خطرى براى حكومت خود تلقى مى كرد، با ناجوانمردانه ترين شيوه سر به نيست مى نمود، پاك ترين و شريفترين رجال كشور را روانه ى زندان مى ساخت و مردان حقگو را بر سر دار مى فرستاد و خلاصه، آنچه براى پيشرفت مقاصد خود مفيد تشخيص مى داد، اجرا مى كرد و آنچه براى او هرگز مطرح نبود دين و اخلاق و اصول و ارزشهاى انسانيت بود.
و از طرف ديگر به قدر امكان اين برنامه ها را در خفا انجام مى داد و چهره مقبول و حق به جانبى، به خود مى گرفت و در اين راه با خريدن محدثان مزدور - محدثانى كه در برابر منافع مادى خود را به معاويه مى فروختند - افكار عمومى را فريب داده، حقايق را وارونه نشان مى داد.
ولى جاى تعجب است كه در برخى از مورخان و نويسندگانى كه به عنوان تحقيق و بررسى در تاريخ اسلام، كتاب نوشته اند، با چنين كارنامه سياه و اين همه جنايات، از معاويه دفاع كرده اند!
اگر مورخان زمان معاويه و جيرهخواران دربار بنى اميه اين كار را مى كردند - چنان كه كردند - خيلى جاى تعجب نبود زيرا لازمه ى نوكرى و جيرهخوارى همين است و بس.
لكن متأسفانه نويسندگانى چنين حق كشى كرده و مى كنند كه در عصر حاضر و در دوران آزادى فكر و عقيده و فرو ريختن ديوارهاى تعصب، زندگى مى كنند.
اجتماع در كوفه پس از انعقاد پيمان صلح، طرفين همراه قواى خود وارد كوفه شدند و در مسجد بزرگ اين شهر گرد آمدند. مردم انتظار داشتند مواد پيمان، طى سخنرانىهايى از ناحيه رهبران دو طرف، در حضور مردم، تأييد شود تا جاى هيچ گونه شك و ترديدى، در اجراى آن باقى نماند.
اين انتظار بى جا نبود، ايراد سخنرانى جزو برنامه صلح بود، لذا معاويه برفراز منبر