دشمن مشترك مسلمانان از اين فرصت، سوء استفاده مى كرد و كشور اسلامى در معرض يك خطر جدى قرار داشت و اگر جنگ ميان نيروهاى امام حسن (عليه السلام) و معاويه در مى گرفت، آنكه پيروز مى شد امپراتور روم شرقى بود نه امام حسن بن على (عليه السلام) و نه معاويه بن ابى سفيان. ولى اين خطر با تدبير و دورانديشى و گذشت امام (عليه السلام) بر طرف شد. (1) امام باقر (عليه السلام) به شخصى كه نسبت به صلح امام حسن (عليه السلام) خرده مى گرفت، فرمود: اگر امام حسن (عليه السلام) اين كار را نمى كرد خطر بزرگى به همراه داشت. (2) از نظر سياست داخلى شك نيست كه هر زمامدار و فرماندهى اگر بخواهد در ميدان جنگ بر دشمن پيروز گردد، بايد از جبهه ى داخلى نيرومند و متشكل و هماهنگى برخوردار باشد، و بدون داشتن چنين نيروئى، شركت در جنگ مسلحانه نتيجه اى جز شكست ذلت بار نخواهد داشت.
در بررسى علل صلح امام مجتبى (عليه السلام) از نظر سياست داخلى، مهمترين موضوعى كه به چشم مى خورد، فقدان جبههء نيرومند و متشكل بود زيرا مردم عراق و مخصوصا كوفه، در عصر حضرت مجتبى (عليه السلام) نه آمادگى روحى براى نبرد داشتند نه تشكل و هماهنگى لازم.
خستگى از جنگ جنگ جمل و صفين و نهروان و همچنين جنگهاى توأم با تلفاتى كه بعد از جريان حكميت، در عراق و حجاز و يمن در گرفت، در ميان ياران على (عليه السلام)، يك نوع خستگى از جنگ و علاقه به صلح ومتاركه جنگ را ايجاد كرد زيرا طى پنج سال خلافت اميرمؤمنان (عليه السلام)، ياران آن حضرت، هيچ وقت اسلحه به زمين ننهادند مگر به قصد آنكه فردا در جنگ ديگرى شركت كنند. از طرف ديگر جنگ آنان با بيگانگان نبود بلكه در واقع با اقوام و برادران و آشنايان ديروزى خودشان بود كه در جبهه معاويه مستقر شده بودند. (3)