هرگز كافران را دوست خود انتخاب نكنند و هر كس چنين كارى را انجام دهد از خدا نيست مگر آنكه از آنان تقيه و خود نگهدارى داشته باشند ". (1) 3. كوتاهى ياران:
قطب راوندى در كتاب الخرائج والجرائح مىنويسد: " معاويه با لشكر جرارى، به سوى كوفه تاخت، امام نيز فورا فرمان بسيج عمومى و جهاد را صادر كرد. در نخيله اردو زد تا ديگر ياران به او پيوندند، پس از ده روز انتظار، چهار هزار تن به او پيوستند. امام به كوفه بازگشت، و در خطبه اى آنان را به حضور در جهاد فرا خواند و در ضمن آن به كسانى كه به عناوين مختلف با كوتاهى كردن خود، تسليم شدن در برابر معاويه را پيشنهاد مى نمودند، فرمودند: " اگر گمان داريد كه خلافت را به معاويه تسليم كنيد روزگار شما خوش مى گذرد اشتباه مى كنيد با همراهى بنى اميه هرگز خوشى، نيست ". (2) 4. احساس غربت:
احساس تنهائى امام (عليه السلام) چيزى نبود كه قابل كتمان باشد بر اين اساس آن حضرت در ضمن خطبه اى فرمود: (3) " اگر، انصار و ياران صادق و دلسوزى داشتم به جنگ با معاويه مى پرداختم، و خلافت را به او تسليم نمى كردم زيرا خلافت، بر بنى اميه حرام است.
همچنين امام مجتبى (عليه السلام) در پاسخ، يكى ديگر از معترضان صلح، فرمود: به خدا سوگند، اگر با معاويه نبرد مى كردم، همراهان من خودشان مرا دستگير و پيشاپيش تحويل معاويه مى دادند ". (4) " ابن اثير " مورخ معروف در كتاب " الكامل في التاريخ " مىنگارد: أمير المؤمنين (عليه السلام) با چهل هزار مرد رزمنده عازم سركوبى معاويه بود كه مسأله شهادت آن حضرت پيش آمد و سپاه جرار معاويه به حركت درآمد و به سوى كوفه شتافت: امام حسن (عليه السلام) به مسلمانانى با