منبر مى سازد و آن وقت روى آن مى نشيند و خطابه ايراد مى كند. مادر از طرز أداى سخن او سخت خوشحال و شادمان است و مى گويد: " به! به! چه خوب حرف مى زنى، و چه نيكو پروردگار خود را ستايش و توصيف مى نمايى؟ و چه فصيح و بليغ به سخن مى پردازى؟ در اثر تشويق مادر حسن هر روز شيرين تر و لطيف تر از روز پيشين، سخنرانى مى كند و گفتههاى رسول خدا (صلى الله عليه وآله) را كه در مسجد ايراد كرده است در خانه بازگو و تكرار مى نمايد...
ولى جز مادر و خواهر و برادر كسى از اين سخنرانيها آگاهى ندارد ".
روزى فاطمه مطلب را به همسرش على (عليه السلام) تعريف مى كند و مى گويد دوست نمى دارى پاى سخن و منبر فرزندت بنشينى؟ على (عليه السلام) مى فرمايد چگونه دوست ندارم؟
على فردا موقع سخنرانى در گوشه اى خود را پنهان مى سازد تا به سخنان دلبندش گوش فرا دهد. امام حسن (عليه السلام) بر عرش منبر قرار مى گيرد، ولى با لكنت زبان رو به رو مى شود و نمى تواند درست اداى كلمات نمايد:
مادر چه شده است كه امروز با لكنت صحبت مى كنى؟ تو كه زبانى روان همچون شمشير برنده داشتى؟
حسن پس از مكث كوتاهى مى گويد: احساس مى كنم: روح بزرگ و شخصيت وارسته اى به سخنانم گوش فرا مى دهد من در برابر عظمت او از سخنانم باز ايستادم... " (1).
در اينجا على (عليه السلام) از پشت پرده در مى آيد وحسن را به آغوش مى كشد و تشويق و تمجيد فراوان به عمل مى آورد.
عصر زندگى او عصر زندگى امام حسن مجتبى (عليه السلام) را به سه مرحله مى توان تقسيم نمود كه هر سه مرحله، خصوصيات و ويژگىهاى خاص خود را دارد:
1. امام (عليه السلام) در عهد نبوى (عليه السلام).
2. امام (عليه السلام) در عهد علوى (عليه السلام).