عقبة بن ابى سفيان، وليد بن عقبه، مغيرة ابن شعبه، و مروان بن حكم، شاهد گوياى اين ادعا است. (1) حضرت مجتبى (عليه السلام) حتى پس از انعقاد پيمان صلح (كه قدرت معاويه افزايش يافت و موقعيتش بيش از پيش تحكيم يافت بعد از ورود معاويه به كوفه، برفراز منبر نشست و انگيزههاى صلح خود وامتيازات خاندان على (عليه السلام) را بيان نمود و آنگاه در حضور هر دو گروه با اشاره به نقاط ضعف معاويه، با شدت و صراحت از روش او انتقاد كرد. (2) پس از شهادت امير مؤمنان و صلح امام حسن (عليه السلام)، خوارج تمام قواى خود را بر ضد معاويه بسيج كردند، در كوفه به معاويه خبر رسيد كه " حوثره اسدى " يكى از سران خوارج بر ضد او قيام كرده و سپاهى دور خود گردآورده است.
معاويه براى تحكيم موقعيت خود و براى آنكه وانمود كند كه امام مجتبى (عليه السلام) مطيع و پيرو اوست، به آن حضرت كه راه مدينه را در پيش گرفته بود، پيامى فرستاد كه شورش حوثره را سركوب سازد و سپس به سفر خود ادامه دهد.
امام (عليه السلام) به پيام او پاسخ داد كه: من براى حفظ جان مسلمانان از جنگ با تو خوددارى كردم اين معنى موجب نمى شود كه از جانب تو با ديگران بجنگم، اگر قرار به جنگ باشد، پيش از هر كسى بايد با تو بجنگم مبارزه با تو از جنگ با خوارج لازم تر است. (3) 2. بايد توجه داشت كه در آئين اسلام تنها قانونى بنام جنگ و جهاد وجود ندارد كه همواره بايد جنگيد، بلكه همان طور كه اسلام دستور جنگ مى دهد كه مسلمانان در شرايط خاصى با دشمن بجنگند، همچنين دستور داده است كه اگر نبرد براى پيشبرد هدف، مؤثر نباشد، از در صلح وارد شوند.
مادر تاريخ زندگى پيامبر (صلى الله عليه وآله) اين دو نمونه را مشاهده مى كنيم، پيامبر (صلى الله عليه وآله) همانطور كه در بدر، احد، احزاب، و حنين دست به نبرد زد، در شرايط ديگرى كه پيروزى را غير