مرگ معاويه) را بدين صورت در آورده اند كه: " معاويه حق ندارد كسى را به جانشينى خود انتخاب كند " يا " بعد از معاويه، انتخاب بعدى با شوراى مسلمانان خواهد بود ". (1) بديهى است نظر آنان از تحريف، خدمت به دستگاه حكومت بنى اميه و تضييع حق امام مجتبى (عليه السلام) براى تصدى خلافت بوده است ولى خوشبختانه مدارك تاريخى اين مسأله به قدرى زياد است كه چنين روايتى را از درجه ى اعتبار ساقط مى كند. (2) نظير اين مسأله، تحريف قسمتى از ماده پنجم مى باشد بدين معنى كه بعضيها اين ماده را به اين صورت نوشته اند كه: معاويه تعهد كرد فقط در حضور حسن بن على (عليه السلام) از سب اميرمؤمنان خوددارى شود. (3) بىپايگى اين سخن از آنجا آشكار است كه معاويه امضاى سفيدى به دست امام حسن (عليه السلام) داد، تا هر چه آن حضرت بنويسد، وى آن را متعهد شود، با وجود چنين امتيازى آيا معنى دارد امام حسن (عليه السلام) بخواهد در حضور او چنين جسارتى ولى در غياب او ناسزا گفتن به پدر ارجمندش، در همه جاى مملكت مجاز بوده باشد!
نقض پيمان صلح معاويه كه در سايه موفقيت عملى خلفاى گذشته و تمهيدات ماهرانه ى خود، در صحنه حكومت و زمامدارى جامعه اسلامى ظاهر شد، و در برابر امير مؤمنان (عليه السلام) وحسن بن على (عليه السلام) قرار گرفت، به هيچ منطق و عقيده و ارزشى جز حكومت و قدرت، پاى بند نبود، او همه چيز را فداى تحكيم پايههاى حكومت و زمامدارى خود مى كرد و در اين راه از هيچ چيز، به معنى وسيع كلمه، فروگذار نمى نمود او به اين منظور، پولهاى هنگفت به اين و آن مى بخشيد، دلباختگان مقام و رياست را با واگذارى مناصب دولتى مى نواخت،