ميان لشكر حضرت مجتبى (عليه السلام)، شايع مى كرد كه قيس بن سعد، با معاويه سازش كرده و در ميان سپاه قيس نيز شايع مى ساخت كه حسن بن على با معاويه صلح كرده است.
كار به جايى رسيد كه معاويه چند نفر از افراد خوش ظاهر را كه مورد اعتماد مردم بودند، به حضور امام (عليه السلام) فرستاد اين عده در اردوگاه مدائن با حضرت مجتبى (عليه السلام) ملاقات كردند، در ميان مردم صدا زدند: " خدا به وسيله فرزند پيامبر (صلى الله عليه وآله) فتنه را خواباند و آتش جنگ را خاموش ساخت، حسن بن على (عليه السلام) با معاويه صلح كرد و خون مردم را حفظ نمود! " مردم كه به سخنان آنان اعتماد داشتند، در صدد تحقيق بر نيامدند و سخنان آنها را باور نموده بر ضد امام (عليه السلام) شورش كردند و به خيمه ى آن حضرت حمله ور شدند و آنچه در خيمه بود به يغما بردند و در صدد قتل امام (عليه السلام)، بر آمدند و آنگاه از چهار طرف متفرق گشتند.
امام مجتبى (عليه السلام) از آنجا روانه ى " ساباط " شد، در بين را، يكى از خوارج كه قبلا كمين كرده بود، ضربت سختى بر آن حضرت وارد كرد. امام (عليه السلام) بر اثر جراحت، دچار خونريزى و ضعف شديد شد و به وسيله عده اى از دوستان و پيروان خاص خود، به " مدائن " منتقل گرديد، در آنجا وضع جسمى حضرت، بر اثر جراحت به وخامت گرائيد، معاويه با استفاده از حوادث، به اوضاع تسلط يافت، پيشواى دوم كه نيروى نظامى لازم را از دست داده و تنها مانده بود، ناگزير پيشنهاد صلح را پذيرفت. (1) بنابراين اگر امام مجتبى (عليه السلام) تن به صلح در داد چاره اى جز اين نداشت. چنانچه طبرى وعده اى ديگر از مورخان مى نويسند: موقعى حاضر به صلح شد كه يارانش از پيرامون او متفرق شدند و او تنها ماند. (2)