فرمود: وان ادرى لعله فتنة لكم ومتاع الى حين اگر چه مى دانم كه اين مسأله امتحان سنگينى براى شما است و اين وديعه در دست شما است تا دم مرگ. امام با اين كلام، به معاويه هشدار داد و اخطار كرد و به مردم رهنمود داد كه مواظب باشند. معاويه در اين هنگام به عمروعاص نگاهى كرد و گفت: از اينكه اصرار مى كردى او خطبه بخواند. آيا همين مسأله را مى خواستى به رخ من بكشى؟! و سپس امام را وادار كرد تا از منبر فرود آيد. (1) 3. طبق نوشته ى برخى از اهل نظر امام حسن (عليه السلام) به مصالحه موقتى روى آورد و از معاويه پيمان گرفت تا خلافت را روزگار خود در اختيار داشته و در روزگار پس از خود آن را به امام حسن بسپارد. چنان كه: ذهبى در تاريخ الاسلام مىنويسد: فكره الحسن، القتال، وبايع معاوية على ان جعل العهد من بعده للحسن ". (2) سيوطى در تاريخ الخلفاء يادآور مى شود: " فارسل اليه الحسن يبذل له تسليم الأمر اليه، على ان تكون له الخلافة من بعده ". (3) حسن، تسليم امر را به او واگذاشت مشروط بر آنكه خلافت و حكومت پس از معاويه از آن او باشد.
4. ابن شهر آشوب در مناقب و فضل امام حسن يادآور مى شود: يزيد وقتى كه همسر عبد الله بن عامر را مشاهده كرد شيفتهء او شد. مطلب را با پدر خود معاويه در ميان نهاد، معاويه عبد الله را فراخواند. استان دارى بصره را براى او مقرر داشت و سپس به او گفت: اگر داراى همسر نبودى دخترم رمله را به عقد تو درمىآوردم، او مغرور شد و بى خبر از توطئه معاويه، همسر خود را طلاق داد، معاويه فورا ابوهريره را به خواستگارى او براى يزيد گسيل داشت، هنگامى كه امام حسين وعبد الله بن جعفر و امام حسن، از جريان پشت پرده آگاهى يافتند، وارد عمل شده و به خنثى كردن طرح شوم معاويه پرداختند و آن زن،