متخصص در شناسائى راويان حديثند، راويان اين احاديث را به شيعه بودن متهم نساختهاند.
آرى، بسيارى از بنيانگذاران دولت ها، مسأله مهدى (عليه السلام) را وسيله رسيدن به اهداف خود قرار دادهاند و ادعاى مهدويت كردهاند تا مردم را بدين وسيله گرد خود جمع كنند، از جمله دولت فاطمىها (در مصر) كه بر اساس اين دعوت به پا گرديد و مؤسس آن عبيدالله، خود را مهدى خواند. و دولت موحدين (در مغرب) بر پايه اين ادعا شكل گرفت، و بنيانگذار آن محمد بن تومرت، حكومت خود را بر اين دعوت استوار نمود.
همچنين مردى به نام عباس به سال 690 ه، در مناطق كوهستانى ريف در كشور مغرب قيام كرد و خود را مهدى خواند و جماعتى از او پيروى كردند ولى سرانجام به قتل رسيد و دعوتش پايان يافت.
و همينطور پس از شورش " عرابى باشا " در مصر، مردى به نام محمد احمد در سودان پيدا شد و ادعاى مهدويت كرد و قبيله بقاره وابسته به قبيله جهينه در سال 1300 با اين پندار كه او مهدى است از وى پيروى كردند. تعايشى، يكى از سران قبيله بقاره بعد از احمد جانشين او شد.
حال اگر مردم، روايت پيامبر را بدرستى نفهمند يا آن را به شكل نامناسب تطبيق دهند و در پى آن خطائى رخ دهد هرگز نبايد در صحت روايت ترديد نمود يا حديث مذكور را انكار كرد، چرا كه نبوت پيامبر هم حقيقت و واقعيتى بود بى ترديد، اما افرادى به دروغ و افتراء ادعاى نبوت كرده و جماعت بسيارى از مردم را به ورطه گمراهى كشاندند. مانند طايفه قاديانيه كه امروز چنين ادعايى دارند.
همچنين است پرستش خدا كه مانند آفتاب موضوعى روشن است اما عده اى معتقد بودند كه خداوند در وجود رهبرانشان حلول كرده، مانند فرقه بهائيت در