شايسته ى خود برسد.
مراحل كمالى بشر به هر موجودى كه سر بزنيد، مىبينيد كه خالق خلقت، براى او كمال را خواسته است و آن موجود هم در راه وصول به آن كمال، سخت در تكاپو و تلاش است.
نوع انسان در اين قسمت، عينا مانند يك فرد است، فرد زندگى خود را از غريزه شروع مى كند، و در اين دوره جز در پى اقناع غرائز نيست، پس از مدتى، به مرحلهء دوم زندگى يعنى حاكميت احساسات مى رسد، هيجانها، غضبها، تندرويها همه و همه مربوط به اين دوره است، پس از پشت سرگذاشتن اين دو دوره، به زندگى عقلانى ورود مى كند، در دورهء حاكميت عقل، از شكم پرستى هاى كودكى، خبرى نيست، و از احساسات پر هيجان دورهء جوانى نيز اثرى ديده نمى شود.
نوع انسان نيز خواه و ناخواه بايد اين سه دوره را طى كند، بشر يك روز كودك بود، و زندگىاش در پرتو حاكميت غريزه اداره مى شد سپس به تدريج به دورهء احساس رسيد، شرارتها، آدم كشيها، زد و خوردهاى فراوان محصول اين دوره است، ولى انسان كم كم به دورهء عقل و زندگى عقلانى نيز مى رسد، و همين زندگى عقلانى مرحله كمال انسانيت و روز ايده آل و آرمان بشريت است. گو اين كه هنوز جامعه انسانيت تا دورهء تكامل عقلى و زندگى عقلانى، فرسنگها راه فاصله دارد ولى جرقههاى زودگذرى كه كم و بيش در گوشه و كنار جهان مىدرخشد، چنين نويد را مى دهد كه بشر فاصله طولانى با اين دوره ندارد.
بشر در دورهء حاكميت احساس، هر زمان كه قدرتى در خود مى يافت بى ملاحظه حمله مىكرد، و در پرتو شعلهء احساسات خود، ملتها را نابود مى ساخت در دورهء چنگيز خان مغول هنوز لغت " همزيستى مسالمت آميز " قدم به قاموس لغات سياسى بشر، نگذارده بود، همكاريهاى بين المللى معنا و مفهومى نداشت، در آن دوره هر چه بود تندروى بود و هيجان، ولى بشريت كم كم به دورهء تكامل عقل، گام مىنهد و مى خواهد در پرتو فرمان عقل، احساسات تندرو خود را مهار كند. و لذا مى بينيم كه بحران هاى شديدى دنيا را به لب پرتگاه جنگ مى برد، ولى در آن سقوط نمى كند، مى بينيم كه روز به روز، نغمههاى