انديشه ها فراهم مى ساخت و اين معنى مى رساند كه، زمينهء فكرى و زير بناى اعتقادى مهدى در دلها و افكار مسلمانان رسوخ داشت و زمينهء تاريخى و اعتقادى را هم داشته است. به نظر مى رسد گروه اوليه غلات كه معتقد به مهدويت محمد بن حنفيه بودند پس از درگذشت او از پسرش ابوهاشم عبد الله پيروى كردند و به كيسانيه جذب شدند، مرگ ابوهاشم نقطهء عطف تاريخ غلات محسوب مى شود، زيرا مرگ او باعث ايجاد شكافى در ميان آنان گرديد و غلات به دو گروه متمايز تفكيك شدند.
1. گروهى معتقد به غيبت و مراجعت او شدند سرانجام به ايران كوچيدند و در اواخر دورهء امويان در نهضت انقلابى بر عليه امويان، واسطهء رشد و عوامل نهضت كردند.
2. گروه ديگرى كه با كيسانيه نقطه مشترك داشتند در كوفه ماندند و به نحوى از انحاء خود را به امامان حسينى (عليه السلام) پيوستند. مانند حمزه بن عمره البريدى، بيان بن سمعان، سعيد الخدرى، مغيرة بن سعيد العجلى، ابو منصور العجلى و محمد بن ابى زينب، مقلاص بن ابى طالب و....
آنان اين عقيده را تبليغ و نشر مى دادند كه [نعوذ بالله] امامان تجسم عينى خدا هستند و خداوند در جسم على بن ابيطالب (عليه السلام) حلول كرده است و او را قادر به آگاهى از غيب، پيشگوئى از آينده و جنگ عليه كفار كرده است. قدرت نامرئى جهان ملكوتى در على (عليه السلام) همچون چراغى است كه در قنديلى قرار دهند ونور خدا در على (عليه السلام) همانند شعلهء چراغ مى باشد. (1) و از اين گونه اعتقادات و باورهاى موهوم و نادرست.
مدعيان بابيت در برابر اين تعداد از مدعيان مهدويت كه در تاريخ اسلام فراوان از آنان نام برده شده است افرادى ديگرى هم پيدا شده اند كه مدعى بابيت و سفارت و واسطهگرى فيض ميان امام و خيل مشتاقان و دوستداران او شده اند كه از تاريخ گذشته به ذكر تنى چند از آنان بسنده مى كنيم: