در عصر انبياء و اولياء حكومت و سرپرستى امت در عصر رسالت، روشن ومبرهن و عملى بود پيامبران الهى، زعامت روحى و مادى مردم را به عهده داشتند و اصولا در منطق انبياء ماده و معنى وجود نداشته است بلكه تمام مسائل مادى سرچشمه ى معنوى دارند و در حدودى مورد قبول و پذيرش هستند كه در مسير معنويات و مسير تكاملى بشر قرار گيرند و هر نوع مادياتى هم كه در صراط و مسير خدا باشد، معنويات تلقى است هر چند صورت ماديات و ابزار و وسائل را داشته باشند از اين رو است كه فقهاء عظام، مسائل مربوط به تجارت و صنعت، طبابت و پزشكى و ديگر امور فنى و صنعتى را جزء واجبات شمرده اند و عموم مسلمانان وظيفه دارند كه به انجام آنها، اقدام كنند و اگر عده اى بر اين امر قيام كردند تا حدى كه نيازمنديهاى جامعه را بر طرف سازند از عهدهء ديگران ساقط مىگردد و به اين عمل، واجب كفائى مىگويند با اين وضع تكليف مردم در زمان رسالت و در عهد وصايت و جانشينى پيامبران هم روشن، و تكليف آنان معين است كه حكومت و ادارهء مردم از سوى خدا در اختيار بندگان و نمايندگان خاص خدا است.
در دوران غيبت اما در دوران غيبت چگونه است؟ پاسخ آن مثبت است. و در روزگارى كه امام معصوم (عليه السلام) حضور عينى ندارد وظيفهء مردم از نظر حكومت اسلامى، حفظ و نگهدارى اصول اسلام و نگهدارى آن از تباه شدن و پايمال گشتن است و معصوم (عليه السلام) تكليف مردم را در چنين روزگارى در مسائل و حوادث آينده، روشن ساخته است و آن مراجعه به راويان حديث، و خبرگان فقه و خبرگان علوم اهل بيت (عليه السلام) است و آنان فقيهان اسلام شناس، و اسلام شناسان فقيه هستند كه مىتوانند تكليف مردم را از نظر زندگى عمومى و خصوصى از نظر عبادى و سياسى، از نظر اقتصادى و اجتماعى اداره نمايند و آنان نمايندگان و جانشينان عمومى معصوم (عليه السلام) و سرپرستان امت اسلامى مىباشند و در ميان آنان، آنكه فقيه وارسته و متقى شجاع و مبسوط اليد است، بر ديگران رجحان و