نثر گويا و شعر گونه تو راه غايب، ناميده اند، چون " ظاهر " نيستى، نه اينكه " حاضر " نباشى.
" غيبت " به معناى " حاضر نبودن " تهمت ناروائى است كه به تو زده اند و آنان كه بر اين پندارند، فرق ميان " ظهور " و " حضور " را نمى دانند، آمدنت كه در انتظار آنيم به معناى " ظهور " است، نه " حضور " و دلشدگانت كه هر صبح و شام تو را مىخوانند، ظهورت را از خدا مىطلبند نه حضورت را چون تو حاضرى وقتى ظاهر مىشوى، همه انگشت حيرت به دندان مىگزند با تعجب مىگويند كه تو را پيش از اين هم ديده اند. و راست مىگويند، چرا كه تو در ميان مائى، زيرا امام مائى، جمعه كه از راه مىرسد، صاحبدلان " دل " از دست مىدهند و قرار از كف مىدهند و قافلهء دلهاى بى قرار روى به قبله مىكنند و آمدنت را به انتظار مىنشينند... ".
7. رو به خورشيد / نسترن قدرتى تا تويى هم نوا و همرازم * رو به خورشيد خانه مىسازم در هواى تو لحظه لحظهء عمر * در هواى زلال پروازم همنوا با نواى بارانم * با گل و آفتاب دمسازم با تو دنياى من تماشايى ست * تا خدا مىرسد، گلآوازم اى تمام صفاى باور من! * مىكنى دم به دم سرافرازم مىسرايم سرود سبز تو را * عشق تو كرده نغمه پردازم هستى ام را، همه وجودم را * در رهت عاشقانه مىبازم!
8. انتظار حبيب / جواد محدثى در گوش ما جز آيهء " انى قريب " نيست * بر لب به جز ترانهء " امن يجيب " نيست ما شيعهايم و پيرو آل محمديم * با مدعى بگو كه " ولايت " غريب نيست لب تشنهء فرات و تب آلود تربتيم * ما را شميم عشق، به جز بوى سيب نيست سوداى اهل بيت، جهانگير گشته است * بيچاره آنكه زين همه، هيچش نصيب نيست بسيار بوده اند غريبان، ولى كسى * چون اهل بيت در وطن، خود غريب نيست