بخش سوم / حوادث پس از شهادت...
راوى مى گويد: عمر بن سعد، سر مقدس حسين (عليه السلام) را عصر همان روز عاشورا توسط خولى بن يزيد وحميد بن مسلم ازدى به پيش عبيدالله بن زياد فرستاد و دستور داد سرهاى بقيهء اصحاب و جوانان بنى هاشم را از بدنها جدا كردند و همراه شمر بن ذى الجوشن وقيس بن اشعث وعمرو بن حجاج به كوفه فرستاد تا آنها را نزد ابن زياد ببرند.
خود او روز عاشورا و روز يازدهم را تا ظهر در كربلا ماند. سپس با بازماندگان حسين (عليه السلام) به سوى كوفه حركت كرد و زنان را در ميان دشمنان، با صورتهاى باز بر شتران بى هودج نشانيد. آنان را با اين كه امانات وودايع انبيا بودند، چون اسيران ترك وروم با سخت ترين مصيبتها و اندوهها به اسيرى بردند.
شاعر چه نيكو سروده است:
" بر پيغمبرى كه از طايفهء بنى هاشم مبعوث شده است صلوات و درود مىفرستند، ولى با فرزندانش مىجنگند و اين امر يكى از عجايب و شگفتىهاست ".
شاعر ديگرى نيز گفته است:
" آيا كسانى كه حسين را كشتند، اميد دارند كه در روز قيامت به شفاعت جدش نايل شوند ".
روايت شده است كه سرهاى اصحاب حسين (عليه السلام) هفتاد و هشت سر بود و قبيلههايى كه در كربلا شركت كرده بودند، براى تقرب به ابن زياد و يزيد بن معاويه، آنها را بين خود تقسيم كردند:
طايفهء كنده به سركردگى قيس بن اشعث، 13 سر.
قبيلهء هوازن به رياست شمر بن ذى الجوشن، 12 سر.
طايفهء بنى تميم، 17 سر.