كثرت نماز و ديگر صفات كمال، سجيه وخوى آن حضرت بود. ابن عبدربه در جزء چهارم كتاب " عقد الفريد " نقل مى كند كه به على بن الحسين (عليه السلام) گفته شد: " چقدر فرزندان پدر شما كم هستند! " فرمود: " عجب است كه داراى اين چند فرزند هم شده است، زيرا او در هر شبانه روز، هزار ركعت نماز بجا مى آورد و ديگر فرصتى براى مجالست با زوجات خويش نداشت ".
بامداد عاشورا، حسين (عليه السلام) دستور داد تا خيمه اى برپا نمودند و در ظرفى كه عطر بسيارى در آن بود، نوره تهيه كردند و به آن خيمه آمد تا به نظافت بپردازد.
روايت شده كه برير بن خضير همدانى وعبد الرحمن بن عبد ربه انصارى، پشت خيمه منتظر بودند كه بعد از حسين (عليه السلام) اقدام به تنظيف كنند. در اين هنگام برير شروع به مزاح كردن با عبد الرحمن نمود. عبد الرحمن گفت: " اى برير! آيا مىخندى؟ اكنون موقع خنده و جاى گفتن سخنان خنده آميز است؟ " برير گفت: " طايفهء من مى دانند كه من شوخى و مزاح را در جوانى و پيرى دوست نداشته ام، و ليكن به خاطر خوشحالى اى كه از وصال به شهادت دارم، اين عمل را انجام مى دهم. به خدا قسم چيزى نمانده است تا با شمشير خود با اين جمعيت روبرو شويم و ساعتى با آنها بجنگيم و سپس دست بر گردن حوريان بهشتى اندازيم ".
بامداد عاشورا راوى مى گويد: سپاه عمر بن سعد سوار شدند وحسين (ع)، برير بن خضير را به سوى آنان فرستاد. برير آنان را موعظه كرد و مطالبى را به ايشان تذكر داد، ولى اعتنا نكردند و در آنان اثر نكرد. پس از آن حسين (عليه السلام) بر شتر - و به قولى بر اسب - خود سوار شد و ياران عمر بن سعد را دعوت به سكوت و توجه به كلمات خود كرد. آنان ساكت شدند. حسين (عليه السلام) حمد و ثناى خداوند را به بهترين وجهى ادا نمود و بر محمد (صلى الله عليه وآله) و فرشتگان و پيغمبران درود فرستاد و داد سخن داد و پس از آن فرمود: