تر بود و خون و چرك از آن مىآمد. اين گونه بود تا آنكه خداوند او را به دست مختار به هلاكت رساند.
راوى مى گويد: چون بر اثر كثرت زخمها، ضعف بر حسين (عليه السلام) غلبه كرد و تيرهاى دشمن در بدنش مانند خارهاى بدن خارپشت نمايان گرديد، صالح بن وهب مزنى نيزهاى بر پهلوى او زد كه از اسب بر زمين افتاد و طرف راست صورتش روى زمين قرار گرفت.
در آن حال مى گفت: " بسم الله و بالله وعلى ملة رسول الله ". پس از آن از روى زمين برخاست.
در اين موقع زينب (س) از خيمه بيرون آمد و با صداى بلند فرياد مى زد: " برادرم! سرورم!
سرپرست خانوادهام! " و مى گفت: " اى كاش آسمان بر سر زمين خراب مىشد و اى كاش كوهها از هم مىپاشيد و بر روى زمين مىريخت ".
در آن هنگام، شمر به سپاه خود صيحه زد و گفت: " منتظر چيستيد و چرا كار حسين را تمام نمىكنيد؟ " لشكر از هر طرف هجوم آوردند. زرعة بن شريك شمشيرى بر شانهء چپ حسين (عليه السلام) زد.
آن حضرت نيز شمشيرى بر او زد و او از پاى درآمد.
شخص ديگرى شمشير بر دوش حسين (عليه السلام) زد كه به صورت، روى زمين افتاد و رنج و تعب بر او مستولى شد، به حدى كه چون مىخواست برخيزد، با زحمت برمىخاست و از شدت فشار ضعف، بر زمين مىافتاد.
سنان بن انس نخعى نيزهاى بر گلوى حسين (عليه السلام) زد و باز بيرون آورد و در استخوانهاى سينهء او فرو برد. سپس تيرى به سوى حسين (عليه السلام) انداخت، آن تير بر گلوى او وارد آمد. در اثر آن تير بر زمين افتاد. سپس برخاست و نشست و تير را از گلوى خود خارج نمود و هر دو دست خويش را زير خونها گرفت و چون پر شد، بر سر و محاسنش ماليد و فرمود: " با اين حال خدا را ملاقات مى كنم كه به خون خود خضاب گرديده ام و حق مرا غضب كرده اند ".