پس از آن همه پياده شدند. حر و يارانش هم در گوشه اى منزل نمودند.
بى تابى زينب (س) حسين (عليه السلام) نشست و به اصلاح شمشير خود پرداخت و اشعارى به اين مضامين مى خواند:
" اى روزگار! اف بر تو اى چرخ گردون! تو چقدر فراز و نشيب دارى! هر طالب و جوينده و هر دوستى كشته شده است.
روزگار هرگز بر عوض راضى و خشنود نمى گردد. هر زنده اى راهى اين راه است. چقدر زمان بار بستن و كوچيدن نزديك است. بازگشت تمام امور به سوى خداى جليل و بزرگ مى باشد ".
زينب (س) اين مضامين شعر را شنيد و گفت: " برادر جان! اين سخن از كسى است كه يقين به كشته شدن خود دارد ". حسين (عليه السلام) فرمود: " آرى خواهر جان! حقيقت امر چنين است ".
زينب (عليه السلام) گفت: " چه مصيبتى! حسين از شهادت و مرگ خود خبر مى دهد ". در اين هنگام زنها به گريه مشغول شدند و سيلى به صورت زدند و گريبان پاره نمودند. ام كلثوم فرياد مى زد: " وا محمداه! وا علياه! وا اماه! وا اخاه! وا حسيناه! وا ضيعتاه بعدك يا اباعبيدالله " يعنى: امان از بيچارگى و تباهى بعد از تو، اى ابا عبد الله!
حسين (عليه السلام) او را تسلى داد و فرمود: " خواهر جان! در راه خدا شكيبايى كن، زيرا ساكنين آسمانها همه فانى مى شوند و اهل زمين همه مىميرند و مردم همه هلاك مى شوند ".
سپس فرمود: " اى ام كلثوم و اى زينب و اى فاطمه و اى رباب! متوجه باشيد وقتى كه من كشته شدم گريبان پاره نكنيد و سيلى به صورت نزنيد و سخنى كه خدا راضى نيست نگوييد ".
از طريق ديگرى روايت شده است كه زينب، دور از حسين (عليه السلام) ميان زنها و دخترها نشسته بود و چون مضمون اين اشعار را شنيد، با سر بى مقنعه، در حالى كه چادرش به زمين كشيده مى شد، نزد برادر آمد و گفت: " اى كاش مرگ مى آمد و جان مرا مى گرفت.