نگذاشت به وجود مقدس حسين (عليه السلام) آسيبى برسد، تا آنكه از كثرت زخمها، از پا درآمد.
پس از آن رو به جانب حسين (عليه السلام) كرد و گفت: " يابن رسول الله! آيا به عهدم وفا كردم؟ " فرمود: " آرى، تو پيش از من به بهشت مى روى. سلام مرا به رسول خدا (صلى الله عليه وآله) برسان و بگو حسين (عليه السلام) به زودى مى آيد ". عمرو دوباره شروع به جنگ كرد تا كشته شد.
غلام سياه و كارزار او بعد از او، چون، غلام اباذر - كه غلام سياه رنگى بود - پيش آمد. حسين (عليه السلام) به او فرمود: " من به تو اذن دادم كه از اين زمين بيرون به روى و جان خود را حفظ كنى، زيرا تو همراه ما آمدى تا به عافيت و خوشى برسى ".
گفت: " اى پسر پيغمبر! آيا رواست من در زمان خوشى و نعمت، نان خور شما باشم و در سختىها شما را تنها بگذارم؟ درست است بويم بد، مقامم پست، و رنگم سياه است، شما بر من منت گذاريد و به آسايش جاويدان بهشتى برسانيد تا بدنم خوشبو، مقامم شريف و رويم سفيد شود. نه، به خدا قسم از شما دور نمى شوم تا اين كه خون سياه خويش را با خون پاك شما درآميزم ". پس از آن به جنگ پرداخت و جنگيد تا كشته شد.
راوى مى گويد: پس از او عمرو بن خالد صيداوى نزد حسين (عليه السلام) آمد و گفت: " يا ابا عبد الله!
جانم فداى تو باد. من تصميم گرفتهام به ياران تو ملحق شوم و دوست ندارم از آنان عقب بمانم و تو را بى يار و ياور در ميان اهل بيتت كشته ببينم ". حسين (عليه السلام) فرمود: " برو كه ما نيز ساعت ديگرى به تو مىرسيم ". عمرو، حمله كرد و جنگيد تا به شهادت رسيد.
آنگاه حنظلة بن سعد شامى آمد و در برابر حسين (عليه السلام) ايستاد، صورت و سينهء خود را سپر شمشيرها و تيرها و نيزهها قرار داد و خطاب به سپاه كوفه، آيات عذاب را تلاوت نمود و آنان را از عذاب خداوند بيم داد. و گفت: " من مىترسم بر شما آن عذابهايى كه بر امتهاى گذشته نازل شد، نازل شود، عذابى چون عذاب قوم نوح وقوم عاد وقوم ثمود و آنان كه بعد از ايشان بودند. خدا ستمى را براى بندگان خود نمى خواهد. اى قوم! بر شما از عذاب