حسين (عليه السلام) برادرش عباس و فرزندش على را به سوى آنان فرستاد و فرمود: " زنها را ساكت كنيد، زيرا به جان خودم قسم پس از اين فراوان خواهند گريست ".
راوى مى گويد: نامهء عبيدالله بن زياد به عمر بن سعد رسيد. در آن نامه او را تحريض نموده بود كه جنگ را زود شروع كند و به پايان رساند و آن را به تأخير نيندازد. در اين هنگام لشكر سوار شدند و به سوى خيمه هاى حسين (عليه السلام) پيش رفتند.
امان خواهى براى عباس (عليه السلام) و برادران شمر نزديك خيمه ها آمد و فرياد زد: " كجا هستند عبد الله و جعفر وعباس وعثمان، پسران خواهر من؟ " (1) حسين (عليه السلام) فرمود: " جواب شمر را هر چند فاسق است، بگوييد زيرا دايى شماست ".
عباس (عليه السلام) و برادرانش گفتند: " چه مى گويى؟ " گفت: " اى خواهرزاده هاى من! شما در امان هستيد و خود را با برادرتان حسين به كشتن ندهيد و از أمير المؤمنين، يزيد، اطاعت كنيد ".
عباس (عليه السلام) فرمود: " دستت بريده باد! چه امان زشت و پليدى براى ما آورده اى؟ اى دشمن خدا! آيا مى گويى دست از يارى برادر خود، حسين، فرزند فاطمه برداريم و اطاعت يزيد و فرزندان فرومايگان را به عهده بگيريم؟! " شمر، غضبناك به سوى سپاه خود بازگشت.
چون حسين (عليه السلام) ديد كه سپاه ابن زياد در شروع جنگ، بسيار عجله و شتاب دارند و