" پيش از آنكه حسين (عليه السلام) به سوى عراق حركت كند ما او را ديدار كرديم و از سستى مردم كوفه آگاه نموديم و به او گفتيم: " قلوب مردم كوفه با تو، ولى شمشيرهاى آنان براى كشتن تو آماده است ". حسين (عليه السلام) با دست خود به جانب آسمان اشاره كرد. درهاى آسمان گشوده شد و فرشتگان بسيارى كه شمار آنان را جز خداوند كسى نمى دانست نازل شدند.
سپس فرمود اگر تقدير خداوند نبود كه بدن من به زمين كربلا نزديك شود و اگر ترس آن نداشتم كه اجر و مزدم از بين رود، با اين لشكر نيرومند با آنان مىجنگيدم، و ليكن يقين دارم جايگاه كشته شدن من و تمام اصحابم - بجز فرزندم على - در آن سرزمين خواهد بود ".
معمر بن مثنى در كتاب " مقتل الحسين " روايت نموده است كه چون روز ترويه (روز هشتم ذيحجه) رسيد، عمر بن سعد ابى وقاص، با لشكر انبوهى وارد مكه شد و از طرف يزيد مأمور بود كه اگر توانست حسين (عليه السلام) را بكشد و اگر بناى جنگ شد، با او بجنگد، ولى حسين (عليه السلام) همان روز از مكه خارج شد. (1) از حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) روايت شده است كه محمد بن حنفيه در شبى كه آن حضرت مى خواست صبح آن شب از مكه خارج شود، خدمت حسين آمد و گفت: " برادر جان! شما مىدانيد كه مردم كوفه با پدر و برادرت مكر كردند و من مىترسم كه با تو نيز چنين كنند. اگر صلاح بدانى در مكه بمان، زيرا تو عزيزترين و ارجمندترين افراد امت هستى ". فرمود: " مىترسم يزيد بن معاويه به طور ناگهانى مرا در حرم خداوند به قتل