ونوشته اند كه پس از شهادت امام حسن (عليه السلام) جعده به مروان كه دلال اين مظلمه بود مراجعه كرد تا با معاويه در مورد ازدواج وى با يزيد مكاتبه نمايد.
مروان هم تمنيات او را به معاويه نوشت اما معاويه همانگونه كه امام فرموده بود به وعده ء خود وفا نكرد ودر يك سطر جواب جعده را چنين نوشت:
" من به زنده ماندن يزيد بسيار علاقمندم وهمين دوستى حيات او مانع شد از اينكه ترا به عقد ازدواج او درآورم وترسيدم كه او را هم مانند حسن مسموم كنى! " (1) به يزيد گفتند جعده راتزويج كن گفت: حاشا وكلا او شوهرى مثل حسن بن على را مسموم كرد من كه چنين قدر ومنزلتى ندارم در اين صورت او از قتل من هر هرگز إبا نمى كند. اين زن نگون بخت در اثر جهل ونادانى وپول دوستى دست از مقام معنوى خود برداشت وخود را براى ابد گرفتار لعن خدا نمود.
نوشته اند: فردى از آن طلحه با او ازدواج نمود وچند فرزند هم آورد وقتى بين فرزندان او ديگر تيره هاى قريش سخنى رد وبدل مى شد آنان شماتت وتعيير مى نمودند و مى گفتند: اى فرزندان زن مسموم كننده ء همسران! " (2) خانواده ء امام حسن (عليه السلام) پس از آگاهى از مسموميت آنجناب، فورا حاضر شدند وبيش از همه، برادرش حضرت حسين (عليه السلام) ناراحت ومضطرب بود وچون جوياى حال او شد امام فرمود مسموم شده ام. پرسيد چه كسى شما را مسموم نموده است؟
امام فرمود: " از آنكس چه مى خواهى آيا مى خواهى او را بكشى؟ اگر او آنكس باشد كه من مى دانم خشم وعذاب خداوند بر او بيش از توست واگر او نباشد دوست ندارم بى گناهى به خاطر من گرفتار شود ". (3) نوشته اند طشتى براى آن حضرت آوردند كه در اثر انقلاب حال وتأثير سم در كبد و امعاء واحشاء وى خون قى نمود وآن همان خونابه هائى بود كه در نتيجهء بى وفائى