دفن نمايد ".
در سفينة البحار آمده است: " هنگامى كه جنازه ء امام مجتبى (عليه السلام) را بيرون آوردند مروان بن حكم زير جنازه اش رفت و آن را حمل مى نمود. امام حسين (عليه السلام) به مروان گفت آيا جنازه اش را حمل مى كنى در صورتى كه ديروز تو بودى كه غيظ و ناراحتى فراوان را به او تحميل مى نمودى؟ مروان گفت آرى اين كارها را با كسى انجام مى دادم، كه حلم و بردبارى او هم وزن كوهها و جبال بود ". (1) * * * * * * * * * * * * * * * * * * * البته اين سخن منافات دارد با آنچه مرحوم شيخ مفيد نقل كرده است كه عامل اجراى اهداف عايشه همين مروان بن حكم بود و مى گفت: آيا عثمان بن عفان در دورترين نقطهء شهر مدفون گردد ولى حسن بن على در كنار پيامبر خدا مدفون شود ابن عباس پاسخ داد: مروان! برگرد! از آنجا كه آمده اى ما نمى خواهيم عزيز خود را در كنار روضه مطهره رسول خدا دفن كنيم بلكه مى خواهيم تجديد عهدى با زيارت او داشته باشد به زودى كنار قبر جده اش فاطمه بنت اسد خواهيم برد و اگر او چنين وصيتى نكرده بود آن وقت مى دانستى كه تو خيلى دست كوتاهتر از آن هستى كه ما را برگردانى چون خود امام حسن (عليه السلام) آگاه تر به حرمت قبر جدش رسول خدا بود كه حيرانى به آن عارض گردد آنچنان كه عارض شد و ديگران بدون اذن او به خانه اش وارد گرديدند.
سپس ابن عباس رو به عايشه نمود و فرمود: افسوس بر تو باد روزى به استر روزى به جمل سوار مى گردى آيا مى خواهى نور خدا را در روى زمين خاموش سازى؟ و با اولياى خدا به جنگ و محاربه برخيزى؟ به خانه ات برگرد! ديگر از آنكه مى ترسيدى راحت شدى به آرزوى خود رسيدى خدا يار و ياور اين خاندان است هر چند نصرت او بعد از روزگارى باشد. امام حسين (عليه السلام) فرمودند: به خدا قسم! اگر وصيت و عهد برادرم حسن (عليه السلام) نبود كه از خونريزى جلوگيرى شود و در جريان تشييع خونى ريخته نشود آن وقت مىدانستيد كه شمشيرهاى الهى چگونه از شما انتقام مى گيرد شما آن عهد و پيمانى بين ما وشما بود