روز بدان حضرت رسيده.
الراقد في فراش الرسول الأمين حتى باهى الله به الملائكة المقربين آن حضرت خوابيده در فراش پيغمبر امين تا آنكه مباهات فرمود: حضرت حق تعالى بدان حضرت ملائكه مقربين خود را كه جبرئيل وميكائيل بودند.
واين اشارت است بدانكه در حديث وارد شده كه چون حضرت پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم مدت سيزده سال در ميان قريش دعوت فرمود وبعضى به اسلام در آمدند وباقيان در عناد وكفر اصرار كردند، آن حضرت از حق تعالى مامور به هجرت شد وقريش از آن آگاه شدند ودر دار الندوه كه محل مشورت ايشان بود، جمع شدند كه در امر آن حضرت تدبيرى كنند، بعد از مشاورت، رأى ايشان بر آن قرار گرفت كه از هر قبيله مردى جلد را شمشيرى بدهند وايشان به يك نوبت آن حضرت را بزنند وهلاك كنند وخون آن حضرت در قبايل عرب متفرق وبنى عبد المطلب از قصاص عاجز شوند وبه ديت راضى گردند. جبرئيل حضرت پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم را از مكر قريش آگاه گردانيد وقريش شب هنگام بر در خانه آن حضرت جمع شدند وحراست مى كردند كه وقت سحر در روند وآن حضرت را به قتل آورند. آن حضرت با حضرت امير المؤمنين علي (ع) فرمود كه تو در جامه خواب من تكيه كن، چنانچه ايشان پندارند كه من خوابيده ام واز عقب من نيايند وآن حضرت بيرون فرمود وسوره يس مى خواند ومشتى خاك بر سر ايشان پاشيد وايشان هيچكدام آن حضرت را نديدند.
چون وقت صبح بود ايشان با شمشيرهاى كشيده بر بالين آن حضرت آمدند.
حضرت امير از جامه خواب بيرون آمد، گفت: محمد كجاست؟ گفت: او اول شب بيرون رفت، شخصى گفت از جمله ايشان: بلى او اول شب بيرون رفت ومشتى خاك بر سر شما پاشيد. ايشان دست بر سرهاى خود كردند ديدند كه خاك