نمود واستغنا فرمود مأمون قبول نكرد ومجمعى عظيم ساخت وعلمهاى سبز شعار آن حضرت راست كرد ودر آن مجمع عظيم تمامى قواد لشكر وامراى عرب واولاد عباس ورؤوس بني هاشم وساير قبايل قريش را امر فرمود كه با آن حضرت به ولايت عهد به آن وجه كه بعد از مأمون حضرت امام [را] خليفه دانند وبيعت كنند.
يكى از محبان أهل البيت حكايت كرد كه در روزى كه مأمون خليفه حضرت امام را ولى عهد خود مى ساخت ومجلسى بدان آراستگى مهيا شده بود وعلمهاى سبز بر بالاى سر حضرت امام بازداشته بودند وحضرت امام همچون ماه شب چهارده درخشان وجامه هاى سبز پوشيده بود من در شكل وشمايل آن حضرت وفر وشكوه او حيران مانده بودم واز شادى آن حال كه خلافت به آن حضرت رسيد نزديك بود كه پرواز كنم. حضرت امام در من نگاه كرد ومرا بسيار شادمان وفرحناك يافت.
اشارت فرمود كه نزديك آى. چون نزديك رفتم سر فراگوش من نهاد وگفت: بسيار شادمانى منماى كه اين كار تمام نمى شود وچنان بود كه آن حضرت فرموده بود.
بعد از آن مأمون به اطراف عالم كتابتها نوشت وتمامى خلايق را در بيعت حضرت امام عليه السلام در آوردى وخواهر خود را در عقد ازدواج آن حضرت درآورد وجشنهاى عظيم كرد وهر روز در تعظيم وتوقير آن حضرت مى افزود. كتابت ولايت عهد به خط خود بنوشت وحضرت امام جهت خاطر [ا] وكتابت بنوشت:
هذا ما كتبنا على حسب حالك، وأما الجفر والجامعة فيدلان على ضد ذلك. يعنى اين آن چيزى است ما نوشتيم آن را بر حسب حال تو، واما جفر وجامعه پس ايشان دلالت مى كنند بر ضد آنچه ما نوشتيم. ودر اين سخن اشارت فرمود كه از جفر چنان مستفاد مى شود كه اين كار نخواهد شد واز اينجا مستفاد مى گردد كه آن حضرت احوال آينده را از جفر وجامعه مى دانسته چنانچه در اين فقره بدان اشارت بود.