تعالى رسيم ودر آنجا ظالم از مظلوم ظاهر گردد.
القصه بعد از مدتى هارون الرشيد كتابت به محمد بن سليمان نوشت واز او درخواست كرد كه آن حضرت را قصد كند. محمد بن سليمان در جواب هارون نوشت كه من موسى را در همه اوقات احتياط مى كنم وشبانه روزى تمامى اوقات او در طاعات وعبادات مصروف است. هرگز به امور دنيا نمى پردازد وخاطر او اصلا به خلافت ميل ندارد ومن قصد او نمى توانم كرد. كسى را بفرست تا او را از من بستاند.
هارون فرستاد وآن حضرت را به بغداد آورد وبه فضل بن يحيى برمكى سپرد. فضل بن يحيى مقام آن حضرت را گرامى مى داشت وآنچه وظيفه تعظيم وتوقير بود بجاى مى آورد واين خبر به هارون الرشيد رسيد. مسرور خادم را بفرستاد كه برو واحتياط كن. اگر چنانچه اين خبر صحيح است كه فضل تعظيم موسى مى كند او را به داروغه بغداد ده تا ادب كند وموسى را از او باز ستان وبه سندى بن شاهك سپار.
مسرور خادم از رقه شام به تعجيل به بغداد آمد وبه خانه داروغه بغداد آمد وبه خانه فضل رفت وامام را بديد وتحقيق كرد كه فضل مقام امام را تعظيم مى كند واز آنجا بيرون آمد وبه خانه داروغه بغداد رفت وفضل را از آنجا حاضر كردند وتازيانه زدند وحضرت امام را به سندى بن شاهك سپردند وسندى آن حضرت را زهر داد در شربت، وبعضى گويند در طعام، وگويند چون آن حضرت را زهر دادند ومزاج مبارك آن حضرت متغير شد سندى بن شاهك عليه اللعنة والعذاب از [...] التماس كرد كه كفن آن حضرت را بكند. آن حضرت فرمود كه ما اهل بيتيم كه مهر زنان وكفنهاى ما از مال خالص اموال ماست. واز سندى التماس كرد كه يكى از موالى آن حضرت كه در كرخ بغداد مى نشست او را حاضر گرداند تا متكفل تجهيز وتكفين آن حضرت گردد. وبعد از سه روز آن حضرت وفات فرمود.
هزار بهزار لعنت خداى تعالى وبه عدد ريگ بيابان وقطره باران بر آن ملعونان كه آن حضرت را زهر دادند وبر آن كس كه فرمود وبر آنكه راضى شد وبر آنكس كه