دانست كه ايشان قصد او دارند واو را جهت آن مى طلبد تا به آن حضرت بگويد وافساد كند. ابراهيم را طلبيد وگفت: تو حاجت دارى وچه چيز مى خواهى؟ گفت:
من هفتصد دينار طلا قرض دارم. حضرت امام موسى في الحال قرض او را ادا فرمود.
او بيرون رفت وهمچنان در عزم بغداد بود. حضرت امام او را طلب فرمود ونصيحت كرد وگفت: از خداى تعالى بترس ودر قصد من سعى مكن وفرزندان مرا يتيم مساز. او قبول نمى كرد. آن حضرت چهار هزار درهم او را عطا كرد. مردمان گفتند چون او سخن تو قبول نمى كند ومى دانى كه قصد تو دارد چرا او را عطا فرمودى. حضرت فرمود: من از پدران خود روايت مى كنم كه حضرت پيغمبر صلى الله عليه وآله سلم فرمود: رحم چون قطع كنند وكسى آن را بپيوندد، هر كه بعد از آن پيوندد [و] ديگر [ى] آن رحم را قطع كند رحم در قصد او باشد تا او را هلاك گرداند. او رحم وخويشاوندى مرا قطع كرد. من آن را مى پيوندم تا اگر او قطع كند رحم او را هلاك گرداند.
پس ابراهيم به بغداد آمد ونزد هارون الرشيد افساد كرد وگفت: از اطراف عالم جهت امام موسى خمس مى آورند وتمام اهل عراق وخراسان او را امام خود مى دانند وچندان اموال پيش او جمع شده كه هيچكس از خلفا را آن مقدار مال واسباب نبوده تا به غايتى كه او موضعى را خريد وسى هزار دينار طلا در بهاى آن موضع داد، وصاحب موضع گفت: من از اين نقد نمى خواهم ونقدى ديگر تعيين كرد، او في الحال از آن نقد ديگر كه او طلب كرده بود سى هزار دينار ديگر حاضر كرد واداى ثمن نمود.
هارون از اين سخن اندشناك شد ودويست هزار درهم صله فرمود. ابراهيم برات آن اموال رابه بعضى مملكتهاى مشرق بسته وبعضى از غلامان خود را روانه گردانيد كه آن وجه را بدو برسانند. بعد از چند روز وقتى به آن خانه در رفت چوبى از بالوعه آن خانه بشكست ودر شكم او در رفت وتمامى احشاى او بيرون افتاد. او را