برداشتند وبخوابانيدند. آن جماعت كه رفته بودند كه جهت او مال آورند در اين وقت پرسيدند وآن مالها را [كه] همراه آورده بودند پيش او حاضر گردانيدند واو در حالت موت بود به چشم حسرت در آن مالها نگاه مى كرد تا هلاك شد ومعنى حديث وكرامت آن حضرت ظاهر شد.
القصه هارون الرشيد در قصد آن حضرت امام عليه السلام رفت ومتوجه حج شد، چون به مدينه رسيد حضرت امام بر اشترى سوار شده واو را استقبال كرد. هارون زيارت كرد وبه منزل خود بازگشت وديگر روز به زيارت حضرت پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم رفت وگفت: يا رسول الله، موسى بن جعفر مى خواهد كه او را بگيرم ونگذارم كه او افساد كند در ميان امت تو. اين كلمات هزيان پوچ را بزعم آنكه عذرخواهى حضرت مى كند بگفت وبيرون آمد وامام را بگرفت وبه خانه خود برد ودو كجاوه راست كرد به يك شكل، وحضرت امام را به يكى از آن دو نشانيد وهر دو كجاوه را بيرون آوردند وبا هر يكى پنجاه سوار مصاحب گردانيد ويك كجاوه به طرف بصره بردند ويكى را به طرف كوفه، وبر مردمان تلبيس ساختند تا ندانند كه آن حضرت در كجاست وحضرت امام را در كجاوه نشانيده بود كه به طرف بصره روانه كرد، وامير بصره محمد بن سليمان بود پسر عم هارون. آن حضرت را به محمد بن سليمان سپرد وخود حج كرده به بغداد بازگشت وحضرت امام مدتهاى مديد در بصره پيش محمد بن سليمان محبوس بود وهمه اوقات به طاعات وعبادات واوراد مصروف مى ساخت. نوبتى محمد بن سليمان شنيد كه آن حضرت در سجده مى فرمود: اى خداوند من، تو مى دانى كه من از تو درخواست كردم كه چشم مرا به عبادت خود روشن گردانى. اى خداوند بحمد الله كه چنين كردى وچشم مرا به عبادت خود روشن گردانيدى. ونوبتى به هارون الرشيد كتابت نوشت ودر آنجا فرمود: هيچ روز از روزهاى راحت وسلطنت وجاه وفرح تو نگذشت الا آنكه به ازاى آن روزى از روزهاى زحمت وفقر وغم من گذشت تا ما وتو هر دو به خداى