واو را تربيت كرد وساعى او را فرمود تا به قتل آوردند. وآن كرامات حضرت امام وشفقت او بر آن دوست موالى ظاهر شد.
ديگر يكى از محبان أهل بيت حكايت كرد كه من در شهرى بودم از شهرهاى ولايت بصره كه بر سر راه مدينه بود چون به بغداد روند. حضرت امام موسى با موكلان هارون الرشيد از مدينه برسيد وهارون آن حضرت را به بغداد مى برد، از او آن حضرت را تهمتها گفته بودند. چون شنيدم كه آن حضرت با موكلان بيرون آمده به خدمت آن حضرت رفتم ودست مبارك آن حضرت را ببوسيدم وگفتم: اى فرزند رسول خداى من از اين ظالم بر تو مى ترسم. فرمود: انديشه مكن او را بر من قدرتى نخواهد بود وفلان شب از فلان ماه انتظار من بكش كه من [باز] مى گردم.
چون آن حضرت روانه شد همه اوقات كار من روز شمردن بود تاآن شب كه وعده فرمود بيرون رفتم وهر چند نظاره كردم هيچ اثر قافله نبود ونزديك بود كه شيطان وسوسه وشكى در من آورد وچون پاسى از شب بگذشت عزم كردم كه بازگردم ناگاه قطار شتر ديدم كه از بيابان پيدا شد وحضرت امام موسى عليه السلام بر اشترى سوار بود وپيش قافله مى رفت. چون آن حضرت را بديدم، شادكام شدم وركاب آن حضرت را ببوسيدم. فرمود: نزديك بود كه [شيطان] لعين ترا وسوسه دهد. گفتم:
الحمدلله كه از دست اين ظالم به سلامت باز رستى وبه وطن خود مى روى. فرمود:
اما ايشان نوبتى ديگر بازگشت گمان به من دارد كه من از آن خلاص نمى شوم. وآن چنان بود كه نوبتى ديگر هارون الرشيد آن حضرت را به عراق آورد وشهيد كرد.
لعنت بر هارون الرشيد باد وبر دوستان آن ملعون مردود.
حارز مناقب آبائه الاكابر آن حضرت جمع گرداننده منقبتهاى پدران كريمان خود است. اين اشارت است بدان كه آن حضرت جامع مكارم ومفاخر پدران بزرگوار خود بوده، از علم