نمايد - كه او نمود - مناسب طريق اسلام نباشد، آخر رأى او به آن قرار گرفت كه كتابتى به امام موسى عليه السلام نويسد به همان تهديد وتوعيد كه قيصر روم به او نوشته، تا ملاحظه كند كه امام موسى در جواب چه نويسد. منشيان را فرمود تا كتابتى به همان تهديد وتوعيد، به مبالغه تمام نويسند، چون كتابت بدان حضرت رسيد در جواب نوشت كه پدر من جعفر بن محمد جهت من روايت كرد از پدران خود كه حضرت پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: خداى تعالى را هر روز صد نظر رحمت بر بندگان خود آرد، من اميدوارم كه يك نظر رحمت حق تعالى به جان من فرمايد ومرا از جميع آنچه تو مرا بدان تخويف كرده وتهديد نموده نگاه دارد تا شر تو از من كفايت گردد. چون كتابت به هارون رسيد گفت: به همين عبادت جواب قيصر بنويسيد. چون كتابت به قيصر رسيد گفت: اين جواب او نيست. اين جواب كسى است از خاندان نبوت وولايت.
ديگر از اوصاف آن حضرت آن است كه آن حضرت متوكل است بر خداى تعالى ودر توكل عزم تمام دارد. واين اشارت است به كمال توكلى كه آن حضرت را بوده. شقيق بلخى كه از اكابر اوليا ومشايخ خراسان است روايت كند كه سالى به عزم حج به بغداد رفتم. روزى كه قافله از بغداد بيرون رفتند هر كس به يراق واسباب وتجملى تمام بيرون آمده بودند. جوانى را ديدم در غايت جمال. كسائى سياه صوفيانه پوشيده وشمله اى به شكل صوفيان در سر داشت وتنها ومنفرد از خلق نشسته بود. در خاطرم گذشت كه اين يكى از صوفيان است كه بدين شكل وهيئت بيرون مى آيد ومى خواهد كه در راه حج عيال مردم شود. من بروم واو را سرزنش كنم تا بازگردد ومتوجه او شدم. چون بدو نزديك شدم فرمود: اى شقيق (إن بعض الظن إثم) وبرخاست وروانه شد.
من با خود گفتم اين مرد از ابدال است. اسم مرا گفت وكشف باطن من كرد. ديگر او را نديدم تا به منزل رسيدم كه آن را واقصه گويند. بر سر چاه رفتم كه آب بردارم