" قائم قيام نكند مگر در حالى كه ترسى شديد و فتنه و بلائى عظيم بر مردم فرا رسد و قبل از آن گرفتار طاعون شوند، آنگاه شمشير برنده ميان عرب ها حاكم گردد و اختلاف ميان مردم و پراكندگى در دين و دگرگونى در حال آنان بوجود آيد به گونه اى كه مردم با مشاهده درنده خوئى برخى نسبت به برخى ديگر، صبح و شام آرزوى مرگ كنند. " (1) روايت هاى ديگرى از اين دست وجود دارد كه جملگى بيانگر آن است كه عرب ها از عقايد و ارزشهاى خود فاصله مىگيرند و هر صاحب انديشه اى، ديگران را به تبعيت از انديشه خود فرا مىخواند. و اين به نوعى هرج و مرج فكرى در ميان مردم منتهى مىگردد.
همچنين رواياتى بيانگر آنند كه همه عرب ها بجز انقلابيون يمن و حركت هاى اسلامى زمينه ساز ظهور، با عجم يعنى ايرانيان، يا با فرماندهان آنها اختلاف پيدا مىكنند و اين اختلاف تا ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) ادامه مىيابد.
دسته اى ديگر از احاديث، بيانگر نبرد حضرت مهدى (عليه السلام) با عرب هاست، در اين روايات جنگ حضرت با اندك باقيمانده هاى رژيم حجاز، بعد از آزاد سازى مكه و مدينه و چه بسا هنگام آزاد سازى آن صورت مىگيرد. سپس نبردهاى متعدد آن حضرت با سفيانى در عراق و جنگ بزرگ امام (عليه السلام) با سفيانى در فلسطين به وقوع مىپيوندد.
در برخى از روايات آمده كه آن حضرت با شورشيان مخالف خود در عراق مبارزه مىكند و خون هفتاد قبيله را مباح مىشمارد.
از امام صادق (عليه السلام) روايت شده:
" وقتى قائم ظهور كند، ميان او و عرب ها و قريش چيزى جز شمشير (حاكم) نخواهد بود. " (2)