58. ألدين في كسد، والقلب في كمد والسيف في غمد، والحكم في قتم 59. هل من قيام وسيف كان فاتحه * بدءا؟ فعجل يا عالى الهمم 60. تبصبص من كليب باسط يده * على وصيدك، يا كهف الرجاء هلم؟
61. باللطف عند خروج الروح منه واذ * ألم في اللحد فردا خاف من قحم 62. على مقتحمات، كنت تعلمها * أنى وتعلم من كل على ندم 63. زفير نار اللظى مولاى أسهرنى * كيف الرقود لنا والنار لم تنم؟
64. تذوب نفسى بها مهما تذكرها * ولات حين مناص، يا منى الأمم 58. دين در كسادى قرار گرفته است و دل در اندوه فرو رفته است و شمشير در غلاف و حكم قرآن در ظلمت و تاريكى واقع شده است.
59. آيا قيامى و شمشيرى هست؟ شمشيرى كه بازگشاينده و آغازگر احكام دين باشد؟ پس تعجيل به ظهور كن اى صاحب بالاترين همتها و ارادهها.
60. اين دم جنبانيدنى است از سگ كوچكى كه دست خود را باز گشوده است بر آستانهء تو اى پناهگاه اميد ما بيا!
61. با لطف خاص خود به سراغ وى به شتاب در وقت خارج شدن روح از او و زمانى كه در لحد به تنهايى نزول داده شود در لحد در حالى كه خوف داشته باشد از مهلكهها، يعنى از عذاب قبر توأم با گناهان سنگين.
62. بر ذمهء من گناهان بزرگى است تو مىدانى همهء آنها را و مىدانى كه من از همهء گناهان هلاكت بار در ندامت و پشيمانى هستم.
63. مولاى من! صداى آتش تند جهنم مرا بيدار داشت، پس چطور مىشود خوابيد در حالى كه آتش هنوز نخوابيده است و هرگز خاموش نمى شود.
64. قلبم و روحم از يادآورى آتش، آب مىشود. آيا راه چاره و فرارى هست؟ اى منتها آروزى امم!