كه حدود نيم ميليون نفر كشته شدند. (1) به هر حال، توجه جامعه به امامان معصوم، و سازش ناپذيرى آن گراميان با خلفاى ستمگر، همواره موجب كين توزى و شدت عمل ستمگران نسبت به سلسلهء نورانى امامت مى بود، امام عسكرى (عليه السلام) نيز همچون پدران بزرگوار و معصوم خود همواره با آزار و مراقبت حكومت رو برو بود، آن گرامى يك بار در حكومت " مهتدى " به زندان " صالح بن وصيف " برده شد، و او دو نفر از شريرترين افراد خود را مأمور مراقبت امام ساخت تا بر آن حضرت سخت بگيرند، اما آنان تحت تأثير عبادتهاى امام واقع شدند، (2) و بار ديگر امام را به زندان " نحرير "، بردند و آن دژخيم بر امام سخت مى گرفت و آزار مى رساند، زن نحرير به او گفت: از خدا بترس، تو نمى دانى چه شخصى در منزل توست، و عبادت و شايستگى امام را بيان كرد، و گفت از ستمى كه بر او روا مى دارى بر تو مى ترسم.
نحرير گفت: به خدا سوگند او را ميان درندگان مى افكنم. و پس از آنكه از مقامات بالا اجازه گرفت امام را به ميان درندگان افكند، و ترديدى نداشت كه درندگان امام را هلاك مى كنند، اما وقتى به سراغ امام آمد او را سالم يافت در حالى كه به نماز مشغول بود و درندگان اطراف او را گرفته بودند، لذا دوباره دستور داد او را به منزل خود بردند. (3) " معتمد " نيز در زمان خود امام عسكرى و برادرش " جعفر " را نزد " على جرين " زندانى ساخت، و مرتبا از وضع امام جويا مىشد، به او گزارش مىدادند كه روزها را روزه است و شبها را به نماز و عبادت مىگذراند.
يك روز از " على جرين " وضع امام را پرسيد و همان گزارش قبلى را شنيد، دستور داد هم اكنون نزد او برو سلام مرا به او برسان، و بگو همراه تو به منزلشان بروند. على جرين مى گويد: به زندان رفتم ديدم... امام لباس خود را پوشيده و آمادهء حركت است، چون مرا ديد برخاست، پيام امير را رساندم، امام سوار شد و توقف كرد، علت توقف را جويا شدم،