شترى داشت كه با آن به مكه مى رفت. در ميان راه هيچ گاه آن شتر را نزد. (1) مرحوم كلينى مى نويسد: " بيست و دو بار بر پشت آن شتر حج كرد و هرگز شتر را آزار نرساند ". (2) مجلسى از ابراهيم بن على و او از پدرش روايت كند كه با على بن الحسين به حج رفتم.
روزى شتر او در راه ماند، چوبدستى را برداشت كه به شتر بزند سپس گفت: آه اگر قصاصى نمىبود. (3) محمد بن حاطب گويد: تنى چند از مردم عراق نزد وى آمدند و از بعض صحابه به زشتى نام بردند. چون سخن آنان به پايان رسيد، امام گفت: به من بگوئيد شما از مهاجران سخن مى گويد كه به خاطر خشنودى خدا و يارى پيغمبر و دين او از خانه و مال خود دست كشيدند؟
گفتند: نه!
امام فرمودند: آيا از آن مردمى سخن مى گوئيد كه خدا دربارهء ايشان فرمايد:
" والذين تبوءو الدار والإيمان من قبلهم، يحبون من هاجر إليهم، ولايجدون في صدورهم حاجة مما اوتوا ويؤثرون على أنفسهم، ولو كان بهم خصاصة ". (4) گفتند: نه!
امام فرمودند: حال كه شما از اين دو گروه نيستيد، از آن گروه هم نيستيد كه خدا در حق آنان فرموده است:
" والذين جاؤ من بعدهم يقولون ربنا اغفرلنا ولإخواننا الذين سبقونا بالأيمان ولاتجعل في قلوبنا غلا للذين آمنوا " (5) سپس فرمودند: از پيش من بيرون برويد خدا