بودهايم و اگر مغلوب و كشته شويم، از جانب ما نبوده است و از راه ترس كشته نشدهايم، بلكه اجل ما در رسيده و به مقتضاى گردش روزگار، نوبت پيروزى با دگران بوده است. اگر هيولاى مرگ از در خانهء جمعى دور شود، درب خانهء ديگران زانو به زمين خواهد زد.
بزرگان قوم من از دست شما دچار مرگ شدند، آن چنان كه در قرنهاى گذشته مردم دچار مرگ گرديد. اگر پادشاهان در دنيا پاينده مى شدند، ما نيز پاينده مى بوديم و اگر مردمان بزرگ در دنيا باقى مى ماندند ما هم باقى مىمانديم. به آنان كه ما را شماتت مى كنند بگو:
به خود آييد و بيهوده شماتت نكنيد، زيرا همان مرگى كه ما به آن مبتلا شويم، شما شماتت كنندگان نيز مبتلا خواهيد شد ".
پس از خواندن اشعار فوق، فرمود: " به خدا قسم كه شما پس از كشتن من زياد زندگى نمى كنيد. زندگى شما بيش از اندازهء سوار شدن پياده اى [بر مركب] نخواهد بود. روزگار، به سرعت، مانند سنگ آسياب، بر سر شما مىچرخد و شما را چون ميلهء آسياب در اضطراب مى گيرد. اين خبر را پدرم على (عليه السلام) از جدم رسول خدا (صلى الله عليه وآله) شنيده بود و براى من نقل كرد. اكنون شما تدبير خود را فراهم آوريد و با ياران خود جمع شده، مشورت كنيد تا امر بر شما پوشيده نماند، سپس براى كشتن من، اقدام كنيد و مرا مهلت ندهيد. من بر خداوند توكل نموده ام كه پروردگار من و شماست و هر جنبندهاى در قبضهء قدرت اوست و همانا پروردگار من بر راه راست است ".
پس از خواندن اين خطبه غرا، به آن سپاه نفرين كرد و فرمود: " خداوندا! باران رحمتت را از ايشان قطع كن و سالهاى قحطى مانند قحطى زمان يوسف را بر آنان بفرست و غلام ثقفى را بر آنان مسلط كن تا جام تلخ مرگ را بر آنان بنوشاند، زيرا ايشان به ما دروغ گفتند و ما را فريب دادند. تويى پروردگار ما. بر تو توكل و به سوى تو انابه مى كنيم. بازگشت همه به سوى توست ". سپس پياده شد و اسب رسول خدا را كه نامش " مرتجز " بود طلبيد و ياران خود را براى جنگ آماده كرد.