" اى مردم! بيچارگى و هلاكت بر شما باد كه در حال سرگردانى از ما يارى خواستيد و ما با شتاب، براى يارى شما شتافتيم، ولى شما شمشيرى را كه سوگند ياد كرده بوديد كه در يارى ما به كار بريد، براى كشتن ما به دست گرفتيد و آتشى براى سوزانيدن ما افروختيد كه ما مى خواستيم با آن آتش، دشمن خود و دشمن شما را بسوزانيم. امروز همه براى كشتن دوستان خود، به يارى دشمنان شتافته ايد، بدون آنكه عدل و داد را بين شما رواج داده باشند و بى آنكه در يارى آنان براى شما اميد خوش و رحمتى بوده باشد. واى بر شما!
چرا دست از يارى ما كشيديد و حال آنكه شمشيرها در غلاف و دلها مطمئن و آرام و رأى ها محكم شده بود، ولى شما در افروختن آتش فتنه، مانند ملخها شتاب كرديد و ديوانه وار خود را چون پروانه در آتش افكنديد. اى مخالفان حق و اى گروه نامسلمان و اى تاركان قرآن و اى تحريف كنندگان كلمات و اى جمعيت گناهكار و اى پيروان وسوسه هاى شيطان و اى خاموش كنندگان شريعت و سنت پيغمبر! دور باشيد از رحمت خدا! آيا اين مردم ناپاك را پشتيبانى مى كنيد و از يارى ما دست بر مىداريد؟ آرى. به خدا قسم، مكر و حيله از زمان قديم در شما بوده و اصل و فرع شما با آب تزوير به هم آميخته و فكر شما با آن تقويت شده است. شما پليدترين ميوه اى هستيد كه گلوى تماشاگران خود را آزار مى دهد و كمترين لقمه اى هستيد كه اشخاص غاصب شما را ببلعند.
آگاه باشيد كه زنازاده پسر زنازاده (ابن زياد) مرا بين دو چيز مخير ساخته است: يا با شمشير كشيده آمادهء جنگ شوم و يا لباس ذلت بپوشم و با يزيد بيعت كنم، ولى ذلت از ما بسيار دور است و خدا و رسول خدا و مؤمنان و پرورده شدگان دامنهاى پاك و اشخاص با حميت و مردان باغيرت به ما چنين اجازه اى را نمى دهند كه ذلت اطاعت نمودن مردم پست را بر كشته شدن با عزت، ترجيح دهيم. بدانيد من با وجودى كه يار و ياورم كم است با شما مىجنگم ". در دنبالهء سخن خود اشعار فروة بن مسيك مرادى را قرائت فرمود: " اگر ما پيروز شويم و دشمن را شكست دهيم، شگفتى نيست، زيرا هميشه ما شكست دهنده