خلافت شايسته تر است، زيرا سوابقش در اسلام درخشانتر و سنش بيشتر و قرابتش با رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بر همه روشن است. نسبت به كوچكها مهربان و با بزرگها نيكوكار است. او بهترين والى و امامى است كه خداوند به وسيلهء او حجت را بر شما تمام كرده و راه سعادت را به شما نشان داده است. پس شما ديدگان خود را در برابر نور حق، از دست ندهيد و بدون شناختن راه هدايت، خود را در گودالهاى باطل نيفكنيد. در جنگ جمل بود كه صخر بن قيس لكهء ننگ و خوارى را به دامان شما افكند (شما را از يارى على (عليه السلام) بازداشت)، ولى امروز شما بايد با يارى فرزند پيغمبر آن را شست و شو دهيد. به خدا سوگند هر كس از يارى او كوتاهى ورزد خداوند فرزندانش را ذليل و خويشانش را كم مى سازد. بدانيد كه من لباس جنگ پوشيده ام وزره بر تن نموده ام و مطمئن باشيد كه هر كس كشته نشد مىميرد و فرار، انسان را نجات نمى دهد. خداوند شما را بيامرزد. سخنان مرا نيكو پاسخ گوييد ".
سپس بنى حنظله شروع به سخن كردند و گفتند: " اى اباخالد! ما به منزلهء تيرهاى كمان تو هستيم كه به سوى هر هدفى كه پرتاب كنى خطا نمى كند. ما سواران و سربازان طايفهء تو هستيم كه ما را به هر جنگى بفرستى، پيروزى وفتح با توست. به خدا قسم در هر گرداب خطرناكى فرو روى ما نيز با تو خواهيم آمد و با هر سختى اى كه روبرو شوى ما نيز همراه تو روبرو خواهيم شد. به خدا قسم با شمشيرهاى خود تو را يارى مى دهيم و با بدنهاى خود تو را نگهدارى مى كنيم. به هر چه مى خواهى اقدام كن ".
از آن پس بنى سعد رشتهء سخن را به دست گرفتند و گفتند: " اى اباخالد! مخالفت با تو و بيرون شدن از رأى و فرمان تو، از همه چيز نزد ما ناخوشآيندتر است. ولى صخر بن قيس به ما دستور داده بود كه جنگ نكنيم و ما هم امر او را شايسته تر دانستيم و تاكنون جنگ نكرديم و عزت براى ما باقى ماند. حال كه چنين است ما را مهلت بده تا مشورت كنيم و پس از آن اظهار عقيده نماييم ".
در اين موقع بنى تميم آغاز سخن نموده، گفتند: " اى ابا خالد! ما از طايفهء تو و با تو هم قسم هستيم. اگر غضب كنى، ما نيز غضبناك خواهيم شد و در سفر وحضر همراه تو خواهيم