حضرت حجتهاى غريب در غايت احكام وبرهانهاى بديع در نهايت اتقان بر اثبات صانع قائم مى كرده وايشان را الزام مى فرموده وبه دين اسلام در مى آورده، وما بعضى از آن را ياد كنيم:
روايت كرده اند كه يكى از زنديقان در مجلس آن حضرت به او فرمود: تو چه پيشه وحرفت دارى؟ گفت: من تاجرم. گفت: هرگز به دريا نشسته [اى] در كشتى؟
گفت: بلى. گفت: هرگز طوفان ديده؟ گفت: بلى. در بعضى اوقات بادهاى سخت آمد وكشتى بشكست وملاحان تمامى غرق شدند. من لوحى از كشتى در دست گرفتم، آن لوح هم از دست من برفت ودر ميان تلاطم امواج افتادم، ناگاه به ساحل رسيدم ونجات يافتم. حضرت امام فرمود كه: چون به دريا مى نشينى اعتماد تو بر كشتى وملاحان بود، چون كشتى بشكست وملاحان هلاك شدند اعتماد بدان لوح داشتى، چون لوح از دست تو بيرون رفت با من راست بگوى آيا نفس را به هلاك تسليم كردى يا نفس تو را اميد خلاصى ونجات بود؟ زنديق گفت: بلى در نفس من اميد نجات بود. [امام] فرمود: اميد نجات به چه كسى داشتى؟ زنديق ساكت وحيران شد. فرمود: آن كس صانع عالم وخداى توست كه در آن وقت بدو اميد داشتى وتو را از غرق نجات فرمود وبه سلامت به ساحل رسانيد. زنديق اعتراف به وجود صانع كرد وبه اسلام درآمد. واين دليل را آن حضرت از قرآن فرا گرفته آنجا كه مى فرمايد: (فإذا ركبوا في الفلك دعوا الله مخلصين له الدين) الآية، واين دليل است در غايت احكام كه اگر عاقل در او نيكو تدبير نمايد خوب صانع عالم نزد عقل او صريح وظاهر گردد، چنانچه او را در آن به هيچ نوع شك وارتياب نماند.
ديگر روايت كرده اند كه نوبتى ديگر دليل بر وجود صانع از آن حضرت سؤال كردند. فرمود: قوى ترين دلايل بر وجود صانع وجود من است. زيرا كه وجود من پيدا شد بعد از آنكه نبود. پس البته كسى بايد كه او را پيدا كرده باشد زيرا كه هر چيزى كه پيدا شود بعد از آنكه نبوده است لابد باشد او را از پيدا كننده، واين حكم به