مسلمانند و معجزات و كرامات حضرت و شكست سفيانى و رابطه او با دشمنان اسلام را مشاهده مىكنند; از اين رو موج علاقه به حضرت و دوستى و گرايش به ايشان و بيزارى و نفرت از سفيانى و سياستهاى وى قوت مىگيرد.
به نظر مىرسد كه موج عظيم گرايش مردم به حضرت در سوريه، اردن، لبنان و فلسطين يعنى قلمرو حكومت سفيانى گسترش چشمگيرى پيدا خواهد كرد. زيرا روايات خاطر نشان مىسازند كه حضرت با سپاه خود بسوى سرزمين شام لشكركشى مىكند و در " مرج عذراء " ناحيه اى در سى كيلومترى دمشق اردو مىزند.. از اين موضوع مىتوان فهميد كه نه تنها سفيانى از نگهدارى مرزهاى خود و پيشروى سپاه حضرت، عاجز است بلكه او نيروهاى خود را از پايتختش يعنى دمشق، خارج كرده و به داخل فلسطين بازمىگرداند و مقر فرماندهى خود را در " منطقه رمله " جايى كه نيروهاى رومى در آن فرود مىآيند، قرار مىدهد.
بر اساس روايات، حضرت در آغاز نبرد، درنگ مىكند و مدتى در حومه دمشق مىماند تا بزرگان و مؤمنان اهل شام كه هنوز به حضرت نپيوستهاند، ملحق شوند.
سپس حضرت از سفيانى مىخواهد كه جهت گفتگو، شخصا حاضر شود. آنها يكديگر را ملاقات مىكنند. سفيانى تحت تأثير شخصيت حضرت قرار گرفته و با ايشان بيعت مىكند و تصميم مىگيرد دست از جنگ بردارد و منطقه را تسليم امام (عليه السلام) نمايد اما نزديكان و پشتيبانان سفيانى، او را سرزنش كرده و از تصميم خود منصرف مىسازند!
ظاهر روايات نبرد قدس و فلسطين، از لحاظ سياسى و طبيعى، هيچ تفسيرى جز ضعف پايگاه مردمى سفيانى در سرزمين شام و وجود موج مردمى طرفدار حضرت، ندارد. بعضى روايات اشاره دارند كه كار به جائى مىرسد كه بخشى از طرفداران سفيانى و قسمتى از لشكر او نيز با حضرت بيعت كرده و به ايشان مىپيوندند.