او و جانشينان و فرزندان، كس ديگر شايستگى كامل و لياقت حمل اين امانت بزرگ را نداشته است. در دوران غيبت وعدم حضور ظاهرى جانشينان معصوم (عليه السلام)، طبق تصريح وتعيين خود آن بزرگواران زعامت و ادارهء اين امر مهم بر عهده فقيهان پارسا، عالمان آگاه به دين و اسلام شناسان متعهد و مسئول گذاشته شده است تا قانون الهى هميشه به حيات خود ادامه دهد، و سير خود را پربارتر و پرثمرتر سازد، و جز اين سير طبيعى و تاريخى و اسلامى راه ديگرى وجود ندارد چون امكان ندارد كه حاكميت، حاكميت اسلام و احكام آن، باشد ولى افراد ناآگاه و ناآشنا به مسائل و غير متعهد به دستورهاى آن، در رأس كارها و در رأس هرم مخروط قرار گيرند كه راههاى انحرافى جز شاهراه الهى را طى كنند خود گمراه و ديگران را نيز گمراه تر سازند.
اصولا چگونه قابل توجيه است كه جامعه اى لفظا حكومت قرآن و اسلام را بپذيرد ولى در مرحلهء عمل و كردار، به قوانين غربى يا شرقى يا تراوشات مغزى بشرى إكتفاء نمايند؟
پس حاكميت الله و حاكميت قرآن بستگى به رعايت تمام اصول و قوانين و نظامات الهى دارد، و آن جز در سايهء حكومت عدل الهى كه تعيين كنندهء خط مشى كلى و اصولى زندگى و اجراء كننده قوانين و دستورهاى خدا باشد، هرگز عملى و ممكن نيست. و خاصيت حيات و زنده بودن اسلام، هم با حكومت و ادارهء شئون اجتماعى و اقتصادى و سياسى مردم است نه تنها با عبادت و امور عبادى و معنوى خالص و تعبدات محض قلبى.
جامعيت اسلام و كمال مطلوب آن، كه در آيهء شريفه، " اليوم اكملت لكم دينكم " به آن اشاره شده است تنها با مسألة حيض و نفاس و غسل و طهارت و اخلاقيات به دست نمى آيد بلكه حيض و نفاس و امور عبادى و اخلاقيات توأم با ادارهء جامعه وتعيين خط مشى كلى نفوس بشرى است چون اسلام مانند: مسيحيت اسمى (نه حقيقى) و ديگر آئين نامه هاى منتسب به خدا نيست كه چند دستور خشك و خالى، در ارتباط بين خلق و خالق باشد، و ديگر هيچ.