امروز مادرم زهرا و پدرم على و برادرم حسن از دنيا رفتند. اى جانشين گذشتگان و اى پناه بازماندگان! " حسين (عليه السلام) به سوى او نگريست و فرمود: " خواهر جان! شيطان حلم تو را از بين نبرد ".
زينب گفت: " جانم فداى تو باد. آيا كشته مى شوى؟ " حسين (عليه السلام) غم و اندوه را در دل پنهان كرد و اشك از ديدگانش جارى شد و فرمود: " لو ترك القطا، لنام " يعنى: اگر صيادان پرنده اى را كه " قطا " ناميده مى شود به حال خود مى گذاشتند، در آشيانهء خود مىخوابيد.
(كنايه از اين كه اگر بنى اميه مرا راحت مى گذاشتند، از مدينه بيرون نمىآمدم).
زينب اين سخن را شنيد و گفت:
" واويلا، برادر جان! آيا خودت را گرفتار دشمن ومقهور آنها مى دانى و از زندگانى مأيوسى؟
اين موضوع بيشتر دلم را مىسوزاند و [اين زخم بر قلب من عميق تر و] تحمل آن بر من بسيار سخت است ".
سپس دست زد و گريبان خود را پاره كرد و بيهوش شد و روى زمين افتاد.
حسين (عليه السلام) برخاست و آب بر روى صورت خواهرش زينب (س) پاشيد تا به هوش آمد و با كمال جديت او را تسلى داد و مصيبت جدش رسول خدا (صلى الله عليه وآله) و پدرش على (عليه السلام) را به ياد او آورد تا شهادت خود را كوچك جلوه دهد و او آرام شود.
شايد يكى از علل اين كه حسين (عليه السلام) اهل بيت و حرم خود را همراه خويش آورده بود، اين باشد كه اگر آن حضرت، اهل بيت خود را در حجاز يا در يكى از شهرهاى ديگر مى گذاشت، يزيد بن معاويه (لعنة الله عليه) لشكرى مى فرستاد و آنان را اسير مى كرد و در آزار و اذيت آنان مى كوشيد، تا اندازه اى كه حسين (عليه السلام) از شهادت و سعادت در راه خدا منصرف شود و از مبارزه با يزيد خوددارى كند.