2. من مى دانم كه تو نمى توانى امور خلافت را اداره كنى. (1) معاويه پس از ارسال پاسخ نامهء امام، ضحاك بن قيس را مسئول جمع آورى سپاه كرد در اندك مدتى هزاران نفر را فراهم آورد و به سوى عراق به حركت درآورد و تا پل منبج پيش تاخت. (2) آنگاه كه اين خبر به امام رسيد آن حضرت نيز حجر بن عدى را مأمور تجهيز سپاه نمود او جمعيت كثيرى را تجهيز كرد و به بسيج لشكر دست زد و 40 هزار نفر را مجهز كرد امام (عليه السلام) مغيرة بن نوفل بن حارث را به جاى خود در كوفه نصب كرده و خود همراه لشكر، به حركت درآمد.
متأسفانه سپاه همراه امام مجتبى (عليه السلام)، يك دست نبودند، زيرا: گروهى از شيعيان او و پدرش بودند و گروهى نيز از خوارج بودند كسانى كه قتل معاويه را خواستار بودند، ولى قلبا خود امام (عليه السلام) را نيز قبول نداشتند، گروهى نيز طمعورزان غنيمت طلب، و گروهى نيز صرفا به خاطر تبعيت از رؤساى قبايل خود به ميدان تاخته بودند و داراى هدف و انگيزه اى نبودند.
امام (عليه السلام) فرمان حركت سپاه را صادر كرد و خود شخصا در ساباط القنطرة به آنان پيوست. (3) امام، قيس بن سعد بن عباده را با دوازده هزار سوار به پيش فرستاد و خود با ديگر افراد سپاه به ساباط مدائن بار اندازى كرد و دردوزد. (4) بعضى از مورخان، مسأله حمله به امام و زخمدار شدن آن حضرت را در " ساباط " بدون ذكر انگيزه و عامل آن، نوشته اند ولى حقيقت پنهان، اين است كه معاويه كه در حال تهاجم به سوى امام (عليه السلام) بود از هيچ دروغ و ترفندى فروگذارى نمى كرد. وآنگهى عمال او، در همه جا تبليغ مى كردند كه معاويه خواهان صلح است ولى امام مجتبى (عليه السلام) خواهان