نمى كنيد بر تو انكارها دارند... ". (1) بلاذرى مىنويسد پس از گذشت پنجاه روز از خلافت امام، اين نامه نگارش يافت. (2) امام (عليه السلام) طبق صلاحديد خويش نامه اى به معاويه نوشت كه در صدر نامه آمده بود:
بسم الله الرحمن الرحيم من عبد الله أمير المؤمنين حسن بن على إلى معاوية بن صخر اما بعد [... در اين نامه امام به سه نكته اشاره كرده بودند:] 1. خدا از طريق دين جد ما، به انسان ها عزت و آبرو بخشيد.
2. پس از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) كشمكش بالا گرفت كه خليفه چه كسى باشد؟ و به گفتهء رسول خدا (صلى الله عليه وآله) عطف توجه كردند كه خليفه بايد از قريش باشد لكن قريش از جاده ء انصاف بيرون رفته و حق ما را ناديده گرفتند و ما به خاطر حفظ مصالح امت اسلامى، شكيبائى را پيشه ى خود ساخته ايم.
3. الآن همه به ما روى آورده اند جز تو (و افراد تحت نفوذ تو) تو كه سابقه اى در اسلام نداشته و گذشتهء خوبى هم ندارى تعجب مى كنم كه چرا با ما منازعه مى كنى؟ در حالى كه امروز، خلافت و امامت از حيث ميراث و نيز از حيث اهليت و لياقت، از آن من است چون أمير المؤمنين على (عليه السلام) هنگام ارتحال، مرا به عنوان خليفه، برگزيد. اى معاويه! از خدا بترس و دست از خودسرى بردار! ". (3) آنگاه كه نامه امام مجتبى (عليه السلام) به معاويه رسيد در پاسخ چند نكته را متذكر شد، از جمله:
1. از نزاع امت، پس از پيامبر سخن به ميان آوردى، گرچه از شخص خاصى، شكايت سر ندادى لكن سخن تو تعريضى است به بزرگانى چون: صديق، فاروق، ابوعبيده، طلحه، زبير، و....