را مى خريد و به نفع حكومت خويش، بهره مى جست او به خاطر ادعاى خلافت و حكومت اسلام را داشت و احيانا دم از قرآن و پيامبر مى زد اما در باطن در مرحلهء عمل بسيار ضعيف و ناتوان بلكه منكر آنها بود ولى در امور سياست وسياست بازى فردى فريبكار و سالوسى بود به خصوص آنگاه كه از رأى مشاور ويژه ء خود " عمروعاص " هم كمك مى گرفت اين دو نفر آتش افروز معركههاى صدر اسلام بودند و چه جناياتى كه مرتكب نشدند و چه آثار جنايت بارى كه در تاريخ اسلام از خود به بدعت نگذاشته اند؟ كه در جايگاه خاص خود خواهد آمد.
مهم ترين مسألة در زندگى امام حسن مجتبى (عليه السلام) در دوران أموى دو موضوع حساس و دو مورد اخلاقى ضربه زننده و شكنندهاى بود كه دائم از سوى حكومت معاويه، مورد تبليغ و ترويج قرار مى گرفت 1. صلح با معاويه، 2. ازدواجهاى مكرر امام (عليه السلام).
نخستين مورد كه صلح با معاويه باشد از دو طرف آماج فشارها بود يكى از ناحيهء طرفدارانش كه چرا تن به چنين امرى داده است در صورتى كه اكثر فرماندهان در غياب او خود را به معاويه فروخته بودند و جز تعداد بس اندكى از مؤمنان و معتقدان واقعى، وفادار نمانده بودند و از از سوى ديگر از ناحيهء دشمن مكار مورد تهديد و فشار بود كه مى خواست حاكميت دنياى اسلام آن روز را در قبضه داشته باشد و امام حسن (عليه السلام) براى حفظ جان آن اقليت معتقد و مؤمن، چاره اى جز سازش ظاهرى با معاويه نداشت آن هم با آن شرايط و خصوصياتى كه اگر مورد عمل قرار مى گرفت قطعا نتيجه اش خيلى بهتر و مفيدتر از جنگ وخونريزى و ادامهء حكومت با اقليت ضعيفى بود كه همگى در معرض فنا و نابودى بودند. نكته اى كه در مورد صلح امام حسن (عليه السلام) قابل ذكر است اينست كه اركان سپاه او از همان دوران صفين و از برنامهء حكميت، درهم شكسته بود اتفاق نظر و وحدت كلمه در بين آنان وجود نداشت. أمير المؤمنين (عليه السلام) آن قدر از دست آنان در شكنجهء روحى و ناراحتى بر سر مى برد كه نهج البلاغه اثر ماندگار على (عليه السلام) را مى توان " غمنامه " يا " درد دل نامه " و " زجر نامه روحى مولى " نامگذارى نمود گاهى مى فرمايد: " لا رأى لمن لايطاع " كسى كه مورد اطاعت نباشد رأيى ندارد گاهى على (عليه السلام) حاضر است ده نفر از هواداران خود