وصاحبان سير ذكر نموده اند كه چون سليمان بن عبد الملك بر مسند خلافت نشست به حاكم مدينه نوشت:
اما بعد فاذا جاءك كتابى هذا فاعزل زيدا عن صدقات رسول الله، وأدفعها الى فلان ابن فلان رجل من قومه، وأعنه على ما استعانك (عليه السلام).
حاكم مدينه حسب الأمر سليمان زيد را از توليت صدقات عزل كرد، وديگرى را متولى ساخت آنگاه كه خلافت به عمر بن عبد العزيز رسيد به حاكم مدينه رقم كرد: پس ديگر بار توليت صدقات به زيد تفويض يافت وزيد بن الحسن نود سال عمر كرد وچون از دنيا رفت جماعتى از شعراء او را مرثيه گفتند ومآثر ومناقب او را در مراثى خود به نظم كشيدند و قدامة بن موسى قصيده اى در رثاى او گفته است كه صدر آن اين شعر است:
فان يك زيد غابت الأرض شخصه * فقدبان معروف هناك وجود مكشوف باد كه زيد بن حسن هرگز دعوى دار امامت نگشت واز شيعه وجز شيعه كسى اين نسبت را به او، نسبت نداده است چه آنكه مردم شيعه دو گروهند يكى امامى و آن ديگرى زيدى اما امامى جز به احاديث منصوصهء امامت كس ديگر را استوار نداند وبه اتفاق علماء در اولاد امام حسن (عليه السلام) نصى نرسيده است وهيچكدام از ايشان مدعى اين سخن نشده اند. واما زيدى بعد از على (عليه السلام) وحسن وحسين (عليها السلام) امام را آن كس را داند كه در امر خلافت وامامت با شمشير جهاد كند. وزيد بن حسن با بنى اميه هرگز جانب تقيه را فرو نگذاشت وبا بنى اميه كار به رفق ومدارا مى داشت ومتقلد اعمال ايشان مى گشت و اين كار با امامت نزد زيدى منافات وضديت دارد وديگر جماعت حشويه جز بنى اميه را امام نخوانند واز آغاز از اولاد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) كس را امام ندانند ومعتزله امامت را به اختيار جماعت وحكم شورى استوار نمايند وخوارج نيز آنكس را كه أمير المؤمنين (عليه السلام) را موالى ودوست باشد واو را امام داند هرگز امام نخوانند وبى خلاف زيد بن حسن پدر و جد را موالى بود. لاجرم زيد به اتفاق اين طوائف كه نام بردار شدند منصب امامت