امير المؤمنين را برداشته متوجه مدينه شد، نعش مبارك آن حضرت را بر شترى بار كردند وهمراه مى بردند، شبى در شبگيران، شتر با نعش گم شد وهيچ كس ندانست كه به كجا رفت واين قول را خواجه محمد پارسا در كتاب فصل الخطاب ياد كرده.
وحالى اتفاق مردم است كه قبر مبارك آن حضرت در موضعى است كه آن را غرى مى گويند، از صحراى نجف، وگفته اند كه: در زمان هارون الرشيد، نوبتى در صحراى نجف شكار مى كرد ودر پهلوى اين موضع كه او را غرى مى گويند تلى بلند بود وآهويان از سگان فرار كرده وبر بالاى آن تل رفتند. چون آهويان پناه بدان تل بردند، سگان باز ايستادند واز عقب ايشان نرفتند هر چند سگان را مى راندند كه به تل بالا روند اصلا نمى رفتند، هارون الرشيد در آن حال تعجب كرد وگفت: پيرى را از موضع غرى بياورند تا حقيقت آن تل از او باز دانيم. مرد پير را حاضر كردند واز حقيقت آن تل از او سؤال كردند، او گفت: به ما رسيده از پدران ما كه قبر مبارك ومرقد مطهر حضرت امير المؤمنين على مرتضى عليه السلام در اين تل است، هارون الرشيد آنجا خيمه زد وآن تل را بشكافتند وآثار قبر آن حضرت ظاهر شد وهارون الرشيد بر آن قبر قبه ساخت وعمارات كرد وهر سال آنجا به زيارت مى آمدند ومردم از اطراف متوجه زيارت مى شدند وهر مقصودى كه داشتند از آن مزار متبرك حاصل مى شد، واين روايت موافق است با اكثر روايات.
علما گفته اند: قبر مبارك آن حضرت در قبله مسجد كوفه است. زيرا كه نجف در قبله مسجد كوفه واقع است ومردم تصور مى كرده اند كه در قبله گاه مسجد، متصل به مسجد كوفه گفته اند [در حالى كه] مراد طرف قبلى مى تواند بود، خواه متصل به عمارت باشد وخواه نه، وهر كه مزار متبرك نجف را زيارت كرده مى داند كه آثار جلال وانوار جمال از آن قبه مقدسه مطهره ظاهر واز غرائب واقعات آن