از آن خونمش جنت هشتمين * فكندند مى هاى خونين لجام مرا چهره بنمود يك شب بخواب * شد از شوق او خواب بر من حرام على وار بر شير مردى سوار * امين در ركابش كمينه غلام ودر اين اوقات مشوش الساعات كه اين فقير از حوادث روزگار ونوايب چرخ ناپايدار مهجور از اوطان واخوان در بلده كاشان به عزم سفر خراسان موقوف مانده بودم غزلى در بيان سهوت عارفان وآسانى سفر ايشان از دنيا به جانب جنان اتفاق افتاد ودر خاتمه آن بيتى وارد شد كه دلالت بر آن مى كند كه إن شاء الله آن مقصود كه زيارت آن روضه مقدسه است در اين نزديكى روى خواهد نمود. ودر اين مقام جهت تفأل آن غزل مذكور مى شود:
غزل ما چو رويم از اين جهان نى به عبوس مى رويم * حجله ماست دار وما سوى عروس مى رويم رقص كنان بهر قدم، بوسه زنان لب عدم * نى چو خران بسته دم، با غم وبوس مى رويم ملك ديار نيستى ناله كنان گرفته ايم * دبدبه هست هر طرف زانكه به كوس مى رويم در ته خاك كرده جا سينه چو گنج معرفت * بى دل وجان سرشته در مهر فلوس مى رويم كنده دل از جهان، رسته ز سود واز زيان * با دل خوش سوى جنان نى به فسوس مى رويم ما نه شكسته ايم پر در ره دل چون مالكان * جانب عرش هر سحر همچو خروس مى رويم