امام فضل بن سهل ساعى بود واو در باطن از شيعه وموالى حضرت امام بود. اين معنى را خاطر نشان مأمون كردند وبا او گفتند اگر قصد حضرت امام نمى كنى ودفع فضل بن سهل نمى نمايى خلافت از دست تو بيرون رود. ومأمون عليه اللعنه به سخن ايشان فريفته شد ودر قصد حضرت امام شد واز خراسان متوجه بغداد گشت جهت تدارك امر ابراهيم بن مهدي واستمالت خاطر بنى العباس را مقصود بر قصد حضرت امام دانسته وحضرت امام آن معنى را از جفر وجامعه دانسته بود كه گويند مأمون يك خوشه انگور را نصفى مسموم ساخته بود ودر طبقى نهاده فرستاد وحضرت امام را عليه السلام طلب نمود وآن روز در موضع سناباد از مملكت طوس كه حالى اسم آن موضع مشهد است نزول كرده بود.
چون حضرت امام عليه السلام حاضر شد آن خوشه انگور در دست گرفت واز آن نصف كه زهرآلود نبود مى خورد وچون آن نصف بخورد گفت: اى ابو الحسن اين بسيار انگورى خوب است ومى خواهم كه تو از اين خوشه بخورى. حضرت امام مى دانست كه آن مسموم است فاما به قضاى حضرت حق تعالى راضى بود. امتناع از خوردن آن نتوانست نمودن، خوشه رااز دست مأمون بستد وچند دانه از آن تناول فرمود ومزاج مباركش متغير شد. مأمون عليه اللعنة والعذاب به عيادت آن حضرت آمد وخستگى آن حضرت اشتداد يافت وروز سوم درجه شهادت يافته از اين منزل فانى به روضه رضوان انتقال فرمود.
ولادت آن حضرت در مدينه بود سنه ثمان واربعين ومائه از هجرت، وبعضى گويند ولادت آن حضرت در يازدهم ذى قعده بود روز جمعه سنة ثلاث وخمسين ومائه. وفات يافت او در طوس از ممالك خراسان در قريه سناباد در آخر صفر وبعضى گويند در ماه رمضان بوده بيست وسوم ماه روز جمعه سنة ثلاث ومائتين.
وسن مبارك آن حضرت بعضى گويند پنجاه وپنج وبعضى گويند چهل ونه سال.
صلى الله عليه وعلى آبائه الطاهرين وأولاده الطيبين إلى يوم الدين.