دائمى مى باشند ". اگر نبود امتثال امر و دستور سنت وكتاب، كه بايد در همچو مواردى لباس عزا و مصيبت بپوشيم، از آن جهت كه پيشوايان هدايت ما، توسط ارباب ضلالت و گمراهى به فيض شهادت نايل آمده اند، و سياهپوشى ما به خاطر از دست دادن اين سعادت بزرگ و از دست رفتن شوق و اشتياق شهادت است، جا داشت در مقابل اين نعمت بزرگ (وصال به حق) لباسهاى شادى و سرور بر تن كنيم و شادمانى نماييم. ولى چون در پوشش لباس مشكى، رضايت و خشنودى حضرت حق و رضايت و علاقهء بندگان نيكوكار و صالح نهفته است، پس جامهء ماتم به تن مى كنيم و با فرو ريختن اشكهاى چشم انس و عادت مى يابيم، و به چشمهاى خود مى گوييم با ريختن پياپى اشك، به ما احسان و بخشش نماييد، و به دلهاى خود مى گوييم بكوشيد همانند نوحه گران بناليد. چرا؟ چون خونهاى امانات پيامبر رحمت و رأفت، در روز عاشورا مباح گرديده است و آثار وصيت او در مورد ذريه و فرزندانش به دست امتهاى خويش و دشمنان واعدا از بين رفته است. به خدا پناه مىبرم از اين همه حوادث دلخراش و فجيع، و از اين همه مجروحانى كه از دردها ناله و زارى سر مى دهند، و پناه مىبرم به خدا از اين همه مصائبى كه تمام حوادث را تحت الشعاع خود قرار داده است. پناه مىبرم به خدا از اين همه حوادث تلخى كه رشتههاى تقوا را از هم گسسته است و تيرهايى كه خون رسالت را فرو ريخته است و دستانى كه اسيران جلالت را به كوچه و بازار سوق داده است. پناه مىبرم به خدا از اين مصيبت بزرگى كه سرهاى ابدال واوتاد را از شرم پايين آورده است وبليه اى كه جانهاى شايسته ترين فرزندان رسالت را سلب نموده است و شماتتى كه شيرمردان را به زانو درآورده است، و پناه مىبرم به خدا از آن مصيبتى كه آثارش تا جبرئيل رسيد، و فاجعهء سوزناكى كه به آفريدگار جليل بسيار گران آمد.
چرا اين گونه نباشد؟ در صورتى كه پارهء تن پيغمبر خدا بدون پوشش و لباس، روى شنها و ريگهاى صحرا رها گشته و خون پاك او با شمشيرهاى اهل ضلالت و گمراهى، بر زمين ريخته شده است، و اين بدنهاى بزرگوار، عريان از لباس و پوشش روى خاكها و شنها