افتاده اند. " مصائب وآلامى پيش آمده كه خاطر پيامبر خدا را پريشان ساخته است و در اثر اين حادثه، در قلب هدايت تيرهاى كشنده فرو غلتيده است. خبر دهندگان مرگ را انبوه ماتم و اندوه، با آتش حزن و اسف سوزانده است ".
اى كاش مادرش فاطمه و پدر بزرگوارش را چشم تماشاگرى بود تا به دختران و فرزندان خود مىنگريستند، چون برخى از آنان، عريان، برخى مجروح، برخى تير خورده و برخى سربريده و برخى روى زمين كشانده مى شوند.
دختران نبوت و رسالت، يقه هاى خود را پاره كرده و در فراق عزيزان خود، غمزده و مصيبت ديده و پريشان مو و خراشيده رو هستند. چون آنان افتخارات خود را از دست داده و نوحه و زارى آغاز كرده و حاميان و ياوران خويش را از دست داده اند.
اى صاحبان بصيرت و عبرت! و اى دارندگان انديشه و دقت نظر! مقاتل اين عترت طاهره را گفتگو نماييد و با خداى خود اين وحدت و كثرت و اين تنهائى را نوحهسرايى كنيد، و با ريختن اشك چشم، به مساعدت و يارى آنان بشتابيد، و به از دست دادن اين نصرت و يارى، تأسف بخوريد، چون ارواح اين عزيزان، امانات سلطان مردم و ميوهء دل پيامبر خدا و نور چشم زهراى بتول مى باشند. اينان افرادى هستند كه پيامبر خدا لبان مبارك خود را بر روى دندانهاى اينان مى گذاشت، و پدر و مادر آنان را بر تمام پدران و مادران جهان، فضيلت و برترى مى داد. شاعرى گفته است: " اگر در مورد احوال آنان در شك و ترديدى، پس احوالشان را از سنن مستند رسول، و محكم تنزيل (قرآن) جويا باش، چون در اين دو منبع ياد شده، عادلانه ترين شاهد و گواه نزد ارباب انديشه، و نيز شرح فضل آنان آمده است. در همين منابع، وصيت و سفارشى كه جبرئيل در مورد آنان به پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) نموده، آورده است ". نمى دانم چگونه با آن همه نزديكى عهد و زمان به پيامبر خدا، اين جور و ستم روا گرديد، و احسان و نيكى پدرانشان را اين گونه جبران و تلافى كردند؟ آنان چگونه به خود جرأت دادند نشاط و خوشحالى پيامبر را اين گونه با تعذيب و شكنجهء ميوهء دلش مكدر سازند، و قدر زحمات او را با ريختن خون اولادش، اين گونه كوچك شمارند؟